[add_to_cart id=142977]
برچسب: دلبستگی ناایمن
پایان نامه مقایسه راهبردهای تنظیم شناختی هیجان، سبک های دلبستگی
[add_to_cart id=142977]
—-
پشتیبانی سایت :
* parsavahedi.t@gmail.com
پایان نامه بررسی نقش دلبستگی به خدا در تاب آوری وکنترل عواطف بیماران سرطانی
(در فایل دانلودی نام نویسنده و استاد راهنما موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل اول(مقدمه)…………. 12 -6
1-5- متغیرهای پژوهش، تعریف علمی و عملیاتی آن. 12-11
فصل دوم (پیشینه پژوهش)…………….. 33-
2-1- بیماری سرطان و واکنش های روانشناختی 13-12
2-2- نظریه دلبستگی.. 14-13
2-4- نظریه های دلبستگی.. 20- 15
2-4-1- دلبستگی کودکی.. 17- 15
2-4-2- دلبستگی بزرگسالی.. 18- 17
2-4-3- دلبستگی به خدا 20- 18
2-5- مدل های دلبستگی به خدا 22-20
2-6- دلبستگی به خدا در اسلام و مسیحیت… 24-22
2-7- سنجش و اندازه گیری دلبستگی به خدا 25-24
2-8- تاب آوری… 28- 25
2-9- دیدگاه های تاب آوری.. 30- 28
2-11- کنترل عواطف… 31- 30
2-12- دلبستگی به خدا،تاب آوری، کنترل عواطف و تحقیقات مرتبط.. 33- 31
فصل سوم (روش پژوهش)…………… 36-34
3-2- جامعه آماری، نمونه و روش نمونه گیری.. 34
3-3- ابزار گردآوری داده ها 35- 34
3-6- روش های تجزیه و تحلیل داده ها… 36
فصل چهارم (یافته های پژوهش)………. 61-37
4-2-یافته های استنباطی…. 62- 40
فصل پنجم( بحث و نتیجه گیری) 67- 62
5-1- بحث نتایج پژوهش…. 66- 62
چکیده:
هدف: هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش دلبستگی به خدا در تاب آوری وکنترل عواطف بیماران سرطانی بود.
روش:بدین منظور تعداد 220 نفر از بیماران سرطانی مراجعه کننده به بیمارستان، با بهره گرفتن از روش نمونه گیری در دسترس، دفترچه سوالات پژوهش شامل پرسشنامه ؛ دلبستگی به خدا(غباری و حدادی کوهسار،1390)، تاب آوری(کانور و داویدسون،2003) وکنترل عواطف ویلیامز را تکمیل نمودند.
نتایج:نتایج پژوهش، حاصل از تحلیل رگرسیون چند متغیره گام به گام که در آن مولفه های دلبستگی به خدا به عنوان متغیر مستقل و کنترل عواطف به عنوان متغیر وابسته وارد معادله شدند، نشان داد، دلبستگی ایمن و اجتنابی به خدا 78 درصد از واریانس کنترل عواطف را تبیین نمودند. همچنین نتایج ضرایب رگرسیون نشان داد بین دلبستگی ایمن به خدا و کنترل عواطف (001/0>p، 61/0-r = ) رابطه منفی و معنی دار و بین دلبستگی دوسوگرا (05/0>p، 16/0r = ) و اجتنابی(001/0>p، 34/0r = ) به خدا و کنترل عواطف رابطه مثبتت و معنی داری وجود دارد. همچنین نتیجه تحلیل رگرسیون چند متغیره گام به گام که در آن مولفه های دلبستگی به خدا به عنوان متغیر مستقل و تاب آوری به عنوان متغیر وابسته وارد معادله شدند، نشان داد دلبستگی ایمن و اجتنابی به خدا با هم حدود77% متغیر تابآوری را تبیین نمودند و مولفه دلبستگی اضطرابی به خدا از معادله حذف شد. نتایج ضرایب رگرسیون نیز نشان داد؛ بین دلبستگی ایمن به خدا با تابآوری رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد(001/0>p)
نتیجه گیری:به نظر می رسد دل سپردن به پایگاه و پناهگاه امن خداوندی در قالب دلبستگی ایمن به خدا نقش موثری در شکل گیری تاب آوری و کنترل عواطف بیماران سرطانی دارد.
کلید واژگان: دلبستگی به خدا، تاب آوری، کنترل عواطف، سرطان
بیان مسئله
یکی از بیماری های مزمن سرطان است. درحال حاضر سرطان با اختصاص 21 درصد مرگ و میرها به خود، دومین علت مرگ و میر در کشورهای صنعتی محسوب می شود. در کشورهای در حال توسعه نیز سرطان سرطان چهارمین علت مرگ و میر است. در ایران بنابر آمار وزارت بهداشت، سرطان پس از بیماریهای قلبی و عروقی و سوانح، سومین علت مرگ و میر می باشد(گویا و موسوی، 1387)
امروزه، علیرغم پیشرفت های پزشکی، توسعه درمان های سرطان و افزایش تعداد نجات یافتگان از سرطان،این بیماری از لحاظ احساس درماندگی و ترس عمیقی که در فرد ایجاد می کند، به همتاست. با پیشرفت در روش های درمان طبی، میزان بقاء افراد مبتلا به سرطان افزایش یافته است،اما مشکلات سازگاری با این بیماری مزمن در بسیاری ازافراد مبتلا، اختلالات روانی همچون؛ اضطراب، افسردگی وخشم را به دنبال دارد (لی[1] و همکاران، 2012). این روند باعث می شود بیماران سرطانی با مشکلات عدیده ای در زمینه کنترل عواطف خود مواجه شوند. منظور از کنترل عواطف این است که فرد عواطف خود را در موقعیت های گوناگون تشخیص دهد و آن را ابراز و کنترل نماید(گروس[2]، 1998) و به جای آنکه از بروز هیجان ها جلوگیری کند، آثار واکنشی آنها را کاهش داده تا فرصت کافی برای تصمیم های بهتر داشته باشد( شریفی و آقایار، 1386).
فرد درکنترل وتنظیم عواطف، با به دست آوردن توانایی بازنگری و بازسازی شدت وجهت یک عاطفه در خود و دیگران به تعدیل و مهار عواطف ( خشم، افسردگی، اضطراب و عواطف مثبت)، به صورت درونی و تغییر جهت آنها به سمت سازش یافتگی می پردازد (پلیتری[3]، 2002). کنترل عواطف بر جنبه های مختلف زندگی فرد، تعاملات بین فردی، بهداشت روانی و سلامت فیزیکی و جسمی تاثیر دارد (دونهام[4]، 2008).
پژوهشها در زمینه عوارض روانشناختی سرطان همچون بسیاری از جنبه های دیگر روانشناسی بر آسیب شناسی روانی بیماریها متمرکز بوده اند(یعنی چرا افراد دچار مشکلات روانشناختی می شوند). اما نگاه متفاوت و مثبت نگر به روانشناسی توجهش را معطوف به ویژگیهایی از افراد نموده است که باعث می شوند هنگام قرار گرفتن فرد در معرض استرس و شرایط ناگوار همچون سرطان نه تنها بهبود می یابند بلکه در مواردی به لحاظ روانشناختی ارتقا می یابند(شارما[5] و همکاران، 2012؛گیلسپی[6]، 2007). یکی از این ویژگی ها وفرایند های پویای انسانی تحت عنوان تاب آوری مطرح شده است.
تاب آوری به مفهوم انعطاف پذیری، بهبود و بازگشت به حالت اولیه پس از رویارویی با شرایط ناگوار است. مقاومت موفقیت آمیز افراد تاب آور در برابر موقعیت های چالش برانگیز، باعث می شود افراد علیرغم مواجهه با استرس های مزمن و تنیدگی ها از آثار نامطلوب آن کاسته و سلامت روانی خود را حفظ كنند (ویلسون[7] و دودک[8]، 2004). یکیازعوامل موثر بر سلامتروان وکنترل عواطف همچون اضطراب، افسردگی وخشم درافراد، تابآوری[9]است( شیخ و همکاران، 2013؛احمدیو همکاران، 2014؛احمدی، شیخ، سرابندی، 1390)
مفهوم تاب آوری بر اساس اصول اولیه نظریه دلبستگی قرار دارد و برخی از محققان و صاحب نظران بر این باورند که تاب آوری ریشه در نظریه دلبستگی دارد (کلر[10]، 2003).
دلبستگی، سیستم عاطفی، رفتاری وشناختی سازماندهی شده ای است که با انتخاب طبیعی طراحی شده است تا نزدیکی بین نوزاد ناتوان و اولین مراقبین او را حفظ کند(کیرک پاتریک[11]، 1997). بر این اساس در دوران نوزادی دلبستگی عاطفی نسبت به یک یا چند نفر از مراقبین اولیه برای تامین حمایت، حفاظت و امنیت شکل می گیرد. در شرایطی که موضوع دلبستگی(مراقب) به اندازه کافی پاسخگو و حمایت کننده باشد(دلبستگی ایمن)، آنچه نظریه دلبستگی از آن تحت عنوان مدل های درون کاری[12] مثبت از خود و دیگران نام می برد در فرد شکل می گیرد و وقتی موضوع دلبستگی(مراقب) به اندازه کافی پاسخگو و حمایت کننده نباشد(دلبستگی ناایمن)، مدل درون کاری منفی از خود و دیگران در نوزاد شکل می گیرد(هرتل و دوناهو، 1995). این الگوهای فعال درونی اولیه از خود و دیگران، بافتی را فراهم می نمایدکه این بافت به عنوان فیلتر شناختی برای تعبیر و تفسیر داده ها و درون سازی پیوند های عاطفی بعدی عمل کرده و تجربیات بین فردی را معنا می بخشد(برترتون و مانهلند، 1999). بنابراین، دلبستگی ساختار سازمان یافته ای است که مجموعه پیچیده هیجانها، رفتارها و شناختهایی را که با تلاش کودک در دسترسی به احساس ایمنی، آرامشو کاوش در محیط شکل گرفته و در طول عمر تحول می یابد را توصیف می کند(سروف، 1997).
بالبی و اینثورث معتقدند، تاب آوری نتیجه ایمن بودن دلبستگی است. زیرا کودک با بهره گرفتن از تکیه گاه امن دلبستگی (والدین)، به عنوان منبع آرامش، به مقابله با سختیها و شرایط ناگوار پرداخته و به کاوش محیط می پردازد(تراویس و کومبوس- ارمه، 2007). دلبستگی ایمن باعث رشد صفات روانشناختی مثبت همچون تاب آوری، عواطف مثبت و امید در افراد می شود که این صفات نیز مهارتهای مقابله، احساس ارزش وظرفیت تحمل و سازش با تنیدگی را افزایشمی دهند(میکولنسر و شاور، 2007). افرادی که پاسخ های پذیرا در زمینه نیازهای فیزیکی وعاطفی دریافت می کنند در شرایط ناگوار مقاومت و تاب آوری بیشتری دارند. محبت و عواطف مثبت، عنصری است که به افراد کمک می کند تا شهامت و جرات تردید ناپذیری برای مقابله با شرایط سخت کسب کنند (فانیوف، 2008). بنابراین، سبک دلبستگی را می توان به عنوان یکی از منابع تاب آوری در نظر گرفت که منعکس کننده توانایی تنظیم، تعدیل یا کاهش موثر پاسخ های هیجانی به رویداد های ناگوار مانند بیماری سرطان است(بارتلی، هد و استنفلد، 2007).
امروزه با گسترش نظریه دلبستگی، علاوه بر دلبستگی به والدین در بعد معنوی نیزحضور خداوند و ارتباط افراد با خداوند نوعی دلبستگی قلمداد می شود (کرک پاتریک و شاور، 1992).
دلبستگی به خدا[13] تحت عنوان ارتباط وگرایش عاطفی فرد به خداوند تعریف می شود. در این تعلق خاطر، خداوند به عنوان پایگاه امنی[14] شناخته می شود که در همه شرایط می توان او را جستجو کرد( گرانکوئیست[15]، میکولنسر[16] و شاور[17]، 2010). ارتباط با خدا به لحاظ نظری، در چارچوب نظریه دلبستگی بالبی و مبتنی بر دیدگاه دلبستگی به والدین(مراقب- کودک) می باشد(کیرک پاتریک[18]، 2005؛ سروف[19]، فلیسون[20] و فلیسون، 2006؛ گرانکوئیست و کیرک پاتریک، 2011) در همین راستا، کیرک پاتریک (1994)، معتقد است، چهار ویژگی که اینثورث[21] (1985)، برای دلبستگی انسانی (دلبستگی مراقب- کودک) برشمرده است در ارتباط با خداوند به عنوان چهره دلبستگی قابل ردیابی است. بر این اساس او پنج معیار برای دلبستگی به خدا برشمرده است.
1) جستجو و حفظ مجاورت با خداوند: در دلبستگی به خدا اگر چه فرد نمی تواند به طور فیزیکی به خدا نزدیک شود اما بسیاری از رفتارهای مذهبی همانند نماز خواندن، دعا کردن و زیارت اماکن متبرکه، در ادیان و مذاهب مختلف شبیه به وارسی های متناوب کودک برای اطمینان از این که چهره دلبستگی در دسترس و پاسخگو است می باشد و نوعی رفتار مجاورت جویانه با خداست.
2) خداوند به عنوان پناهگاه امن: همانطور که کودک در شرایط استرس زا و بحرانی به سمت چهره اصلی دلبستگی(مراقب) بر می گردد، فرد مومن نیز در شرایط استرس، درماندگی و بحران به خداوند به عنوان پناهگاه مطمئن پناه می برد.
3) خداوند به عنوان پایگاه ایمن: همانطور که کودک، مادر را پایه و اساس ایمنی می داند و در محیط کاوش می کند. فرد مومن نیز با اعتقاد به این که خدا پایه و اساس ایمنی است، احساس قدرت کرده و این امر باعث افزایش اعتماد به نفس و امنیت وی در لحظات اضطراب و ترس می شود.
4) جدایی و فقدان: خداوند فراگیر است و همه جا حضور دارد، بنابراین فرد نمی تواند همانطور که از یک چهره دلبستگی انسانی جدا می شود یا او را از دست می دهد از خدا نیز جدا شود. افرادی که از آیین ها ی دینی و مذهبی دور می شوند، نوعی اضطراب جدایی را تجربه می کنند و برای رسیدن به آرامش و احساس امنیت، در صدد جوارجویی با خداوند بر می آیند.
5) خداوند به عنوان قادر و دانای کل: رابطه انسان و خدا بهتر از رابطه مراقب- کودک این ویژگی را آشکار می کند و این ویژگی در ارتباط فرد با خدا نسبت به رابطه دو فرد عاشق بزرگسال نیز دائمی تر بوده و بیشتر حفظ می شود. شاید از مهمترین تفاوت های موضوع دلبستگی به والدین و دلبستگی بزرگسالی با دلبستگی به خدا همین ویژگی باشد.
شکل گیری الگوی درون کاری اولیه از خود و دیگران در دوران کودکی و در ارتباط با والدین(بالبی، 1969)، بافتی را فراهم می نمایدکه این بافت به عنوان فیلتر شناختی برای تعبیر و تفسیر داده های درونی و بیرونی عمل می کند. این الگوهای درون کاری مثبت یا منفی نسبت به خود و دیگرانعلاوه برکودکی، در دلبستگی به خدا (میکولنسر و همکاران، 2008)، نیز مطرح می باشد. از ویژگیهای افراد با الگوی دلبستگی ایمن به خدا، داشتن الگوی درون کاری و برون کاری مثبت از خود و دیگران(خدا) است. آنان در سایه اعتماد و توکل به خداوند به عنوان منبع حمایتی و پایگاه امن با اعتماد به نفس بالایی با شرایط سخت مقابله می کنند. این افراد با اعتماد به خود و خداوند، موقعیت ها و شرایط را در کنترل خود دارند(رینر و همکاران، 2010؛ هال، ادوارد و هال، 2006)
تحقیق در زمینه دلبستگی به خدا نشان داده است، افرادی که دلبستگی ایمن به خدا دارند، در احساس تنهایی، افسردگی، اضطراب، بیماریهای جسمانی و سایر اختلالات روانی، در سطح پایین تری قرار دارند( احمدی، شیخ، سرابندی،1391؛ کیرک پاتریک، 1998). روی آوردن به خدا به مثابه دلبستگی ایمن باعث افزایش عواطف مثبت وكاهش اضطراب ، پرخاشگری و افسردگی در افراد می شود(احمدی و همکاران، 2014؛ گرانکویست و کیرک پاتریک، 2011).
بنابرآنچه گفته شد، بیماران سرطانی به طور معمول با آگاهی از بیماری خود عواطف منفی همچون اضطراب، افسردگی وخشم را تجربه می کنند. در این میان برخی از بیماران سرطانی قادرند با بیماری خود سازگار شوند و بر عواطف خود کنترل بیشتری داشته باشند. به نظر می رسد تاب آوری مبتنی بر دلبستگی ایمن به خدا نقش اساسی در کنترل عواطف این بیماران داشته باشد. بر این اساس هدف از پژوهش حاضر، شناخت نقش دلبستگی به خدا در تاب آوری وکنترل عواطف بیماران سرطانی بود.
1-2- اهمیت و ضرورت تحقیق
1- توجه علمی به توانمندیهای مثبت بیماران همچون؛ تاب آوری، معنویت(دلبستگی به خدا) و کنترل عواطف کمتر مورد توجه قرار گرفته است و در سایه آسیب شناسی روانی کمرنگ جلوه کرده است.
2- امروزه توجه به معنویت، حتی به عنوان روش های روان درمانی(مبتنی بر رویکرد دلبستگی به خدا) مورد توجه قرار گرفته است و آگاهسازی و ایجاد تصویر مثبت نسبت به خدا به عنوان روش های مداخله ای موثر بر سلامت روان گزارشمی شود. اما در ایران با توجه به تفاوتهای فرهنگی و اعتقادی و همچنین به دلیل فقر پیشینه نظری و تجربی لازم، امکان ورود به مداخله روانشناختی، امری غیرعلمی و غیر منطقی به نظر می رسد. لذا این پژوهش می تواند در تولید علم و ورود به مداخله های روانشناختی در این زمینه موثر واقع شود.
1-3- اهداف تحقیق
1- شناخت نقش دلبستگی به خدا در کنترل عواطف بیماران سرطانی
2- شناخت نقش دلبستگی به خدا در تاب آوری بیماران سرطانی
3- شناختنقش دلبستگی به خدا و تاب آوری در کنترل عواطف بیماران سرطانی
1-4- فرضیات تحقیق
1- بین مولفه های دلبستگی به خدا وکنترل عواطف بیماران سرطانی رابطه وجود دارد.
2- بین مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری بیماران سرطانی رابطه وجود دارد.
3- بین مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری با کنترل عواطف بیماران سرطانی رابطه وجود دارد.
1-5-تعریف متغیر های پژوهش
1- دلبستگی به خدا
تعریف علمی: دلبستگی به خدا به صورت دلبستگی عاطفی فرد به خداوند تعریف می شود. در این تعلق خاطر، خدا به عنوان پایگاه امنی شناخته می شود که در زمان های پریشانی پناهگاه بشر است و با آزادی کامل می توان در زمان آسایش خاطر به دنبال او گشت(کیرک پاتریک، 2005).
تعریف عملیاتی: حاصل نمره آزمودنی در پاسخگویی به سئوالات پرسشنامه 37 سئوالی دلبستگی به خدا، غباری و حدادی کوهسار(1390)، که دلبستگی به خدا را در سه بعد، ایمن، اجتنابی و اضطرابی مورد سنجش قرار می دهد.
2- تاب آوری
تعریف علمی: تاب آوری به مفهوم انعطاف پذیری، بهبود و بازگشت به حالت اولیه پس از رویارویی با شرایط ناگوار است
تعریف عملیاتی: حاصل نمره آزمودنی در پاسخگویی به سوالات مقیاس 25 گزینه ای تاب آوری كانر و دیویدسون خواهد بود که در مقیاس پنج درجه ای از هرگز نمره 1 تا همیشه گزینه5 محاسبه و تعیین خواهد شد.
3- کنترل عواطف
تعریف علمی: منظور از كنترل عواطف این است كه فرد عواطف مثبت و منفی خود(اضطراب، خشم، افسردگی، عواطف مثبت) را در موقعیتهای گوناگون تشخیص دهد و آنها را ابراز و كنترل نماید(گروس، 1998).
تعریف عملیاتی : حاصل نمره آزمودنی در پاسخگویی به سئوالات مقیاس 42 سئوالی كنترل عواطف ویلیامز خواهد بود.
قیمت :37500 تومان
بلافاصله پس از پرداخت ، لینک دانلود فایل در اختیار شما قرار می گیرد
و در ضمن فایل خریداری شده به ایمیل شما ارسال می شود.
پشتیبانی سایت serderehi@gmail.com
[add_to_cart id=156577]
—-
پشتیبانی سایت :
* parsavahedi.t@gmail.com
پایان نامه مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر تعامل والد-كودك و بازیدرمانی کودک محور
(در فایل دانلودی نام نویسنده و استاد راهنما موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
چکیده
هدف: پژوهش حاضر به منظور بررسی و مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر تعامل والد-كودك و بازیدرمانی کودک محور بر علائم اختلالات اضطرابی و افسردگی کودکان دبستانی و خودکارآمدی والدین انجام شد.
روش اجرا: طرح پژوهش حاضر شبهآزمایشی از نوع پیشآزمون- پسآزمون با گروه کنترل بود. نمونه شامل 36 نفر از کودکان دبستانی مبتلا به اختلالات اضطرابی مراجعه کننده به مراکز مشاوره روانشناختی منطقه 4 شهر مشهد به همراه مادرانشان بودند که 12 نفر در گروه درمان مبتنی بر تعامل والد-كودك، 12 نفر در گروه بازیدرمانی کودک محور و 12 نفر در گروه گواه گمارش شدند. مادران عضو گروه درمان مبتنی بر تعامل والد-كودك تعداد 8 جلسه درمان مبتنی بر تعامل والد-كودك و کودکان عضو گروه بازیدرمانی کودک محور، تعداد 8 جلسه بازیدرمانی کودک محور را دریافت کردند، اما برای اعضای گروه گواه مداخله خاصی ارائه نشد. قبل و بعد از اجرای مداخلات، آزمون غربالگری اختلالات هیجانی مرتبط با اضطراب دوره کودکی (SCARED)، مقیاس افسردگی کودکان و مقیاس خودکارآمدی والدینی توسط اعضای نمونه تکمیل شدند.
یافته ها: نتایج تحلیل داده ها نشان داد که در پس آزمون، علائم اختلالات اضطرابی و افسردگی آزمودنیهای دو گروه آزمایشی نسبت به گروه گواه، کاهش معناداری داشته است، اما بین میزان کاهش علائم اختلالات اضطرابی و افسردگی در دو گروه آزمایشی تفاوت معناداری مشاهده نشد. همچنین نتایج نشان داد که در پس آزمون، خودکارآمدی والدینی آزمودنیهای گروه درمان مبتنی بر تعامل والد-كودك نسبت به گروه بازیدرمانی کودک محور و گروه گواه، افزایش معناداری داشته است، اما بین گروه بازیدرمانی کودک محور و گروه گواه تفاوت معناداری در افزایش خودکارآمدی مشاهده نشد.
نتیجهگیری: یافتههای پژوهش مؤید این مهم است كه درمان مبتنی بر تعامل والد- كودك و بازیدرمانی کودک محور باعث کاهش علائم اختلالات اضطرابی و افسردگی کودکان دبستانی میگردند. همچنین درمان مبتنی بر تعامل والد- كودك، خودکارآمدی والدینی مادران شرکت کننده در درمان را افزایش می دهد
کلید واژهها: درمان مبتنی بر تعامل والد- كودك، بازیدرمانی کودک محور، علائم اختلالات اضطرابی، افسردگی، خودکارآمدی والدینی، کودکان دبستانی.
تقدیم.. ب
1-7. تعاریف عملیاتی متغیرها 12
فصل دوم: ادبیات و پیشینه پژوهش…. 14
2-1 .موضعگیری های نظری پیرامون اضطراب کودکان.. 15
2-1-1. ماهیت و تعریف اضطراب… 15
2-1-2. اختلالات اضطرابی در کودکان.. 17
2-1-3. شیوع اختلالات اضطرابی در کودکان.. 19
2-1-4. نظریههای روانشناختی پیرامون اضطراب کودکی 20
2-2. موضعگیریهای نظری درخصوص افسردگی کودکان. 25
2-2-2. علائم و نشانههای بالینی افسردگی 28
2-2-3. همهگیرشناسی و سیر افسردگی.. 28
2-2-4-1. نظریههای زیست شیمیایی افسردگی.. 31
2-2-4-2. نظریههای روانكاوی افسردگی.. 32
2-2-4-3. نظریههای یادگیری افسردگی.. 33
2-2-4-4. نظریههای شناختی افسردگی.. 33
2-2-5. شکلگیری افسردگی در کودکان 36
2-2-6. پدیدارشناسی افسردگی کودکان. 37
2-2-6-1. نشانههای وابسته به افسردگی.. 37
2-2-6-2. نشانههای وابسته به رنج افسردهوار. 37
2-2-6-3. نشانههای دفاعی علیه افسردگی.. 45
2-2-6-4. رفتارهای معادل افسردگی.. 47
2-3. موضعگیری نظری درخصوص خودکارآمدی والدینی.. 49
2-3-1. تعریف خودکارآمدی والدینی.. 49
2-3-2. نقش خودکارآمدی والدینی.. 52
2-3-3. عوامل موثر بر خودکارآمدی والدینی.. 54
2-3-3-1. وضعیت اجتماعی- اقتصادی.. 59
2-4. موضعگیری نظری درخصوص آموزش تعامل والد- كودك…. 65
2-4-1. ماهیت و نقش تعامل والد – کودک…. 65
2-4-2. نظریههای مختلف پیرامون تعامل والد – کودک…. 54
2-4-3. درمان تعامل والد- فرزند بر اساس رویکرد تحولی- تفاوتهای فردی مبتنی بر ارتباط.. 65
2-4-3-1. رشد هیجانی کارکردی (D) 65
2-4-3-2. تفاوت های فردی (I). 79
2-4-3-3. روابط و تعاملات (R). 81
2-4-4. درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک…. 81
2-4-5. درمان تعامل والد- کودک برای کودکان دارای اختلالات اضطرابی.. 90
۲-5. موضعگیریهای نظری پیرامون بازی درمانی.. 92
۲-5-2. کاربردهای مختلف بازی در درمان کودکان.. 73
۲-5-2-1. افزایش درک تشخیصی.. 74
۲-5-2-2. خلق اتحاد درمانی.. 74
۲-5-2-3. تسهیل بیان کلامی و برون ریزی تنش و مطالب ناهشیار. 78
۲-5-2-4. اهمیت تکاملی بازی.. 79
۲-5-2-5. ورود به دنیای کودک از طریق تجربیات بازی.. 81
۲-5-4. تجربه کودک در بازی درمانی.. 90
۲-5-5-1. نقش بازی در رشد شناختی کودکان.. 95
۲-5-5-2. ارزش درمانی بازی.. 103
۲-5-5-3. نقش بازی در رشد جسمانی.. 104
۲-5-5-4. نقش بازی در رشد روانی- اجتماعی و ارتباط با همسالان.. 117
2-6. یافتههای پژوهشی در خصوص موضوع تحقیق.. 118
3- مقیاس خودکارآمدی والدینی.. 139
3-7. روش تجزیه و تحلیل دادهها 127
فصل چهارم: یافته های آماری تحقیق.. 119
4-3. بررسی توصیفی اطلاعات… 119
4-4. تجزیه و تحلیل استنباطی دادهها 127
فصل پنجم : بحث و نتیجه گیری.. 119
مقدمه
توجه به وضعیت سلامت جسمی، روانی، اجتماعی، فرهنگی و علایق کودکان و فراهم آوردن زمینه لازم برای تحقق یک زندگی پویا و سالم برای آن ها، ضامن سلامتی جامعه برای سالهای آینده به شمار می رود. کودکان از اقشار مستعد جامعه و سازندگان آینده کشور خویش میباشند و سطح سلامت آن ها تأثیر بسزایی در یادگیری و افزایش آگاهی علمی و موفقیتهای تحصیلی شان در آینده خواهد داشت. بنابراین امروزه تلاش در جهت شناخت آسیبشناسی روانی در کودکان به عنوان یک هدف ویژه برای بهبود جامعه به شمار میرود (چراغ ملایی، خسروی و بنی جمال،1389).
دوران کودکی به خاطر نقش و اهمیتی که در زندگی انسان دارد، در هر زمان مورد توجه دانشمندان، روانشناسان و نویسندگان آن عصر بوده است. روانشناسان مختلف نحوهگذران این دوران را تعیین کننده زندگی روانشناختی فرد در بزرگسالی دانستهاند. همه این اشارات و توجهات نشان دهنده اهمیتی است که این دوره از زندگی میتواند داشته باشد. این دوره را همچنین میتوان مرحله مهمی در اکتساب رشد روانی- اجتماعی تلقی کرد (رابین و کاپلان[1]،2010).
یکی از مشکلات عمده که تاثیر بازدارنده و مهمی بر کارآمدی و پویایی کودکان دارد و از شکلگیری سالم هویت و نیز شکوفایی استعدادها و قوای فکری و عاطفی در آنان جلوگیری میکند، بروز علائم آسیب شناسی روانی از قبیل اضطراب و افسردگی است. از مهمترین موانع سازگاری کودکان با محیط های اجتماعی از قبیل مدرسه و همسالان، علائم اضطراب و افسردگی میباشد. در سی سال گذشته به علائم آسیب شناسی روانی کودک به عنوان یک مسئله خیلی مهم و مورد علاقه توجه شدهاست و پژوهشهای گستردهای در جهت درک این پدیده، عوامل موثر بر آن و مداخلات مفید برای کاهش آن انجام شده است (کویدمیر و دمیر[2]،2008). علائم اضطراب و افسردگی از مشکلاتی هستند که کودکان زیادی از آن رنج میبرند و به مشکلاتی از قبیل افت تحصیلی و ناتوانی در استفاده از تواناییهای بالقوه کودک منجر میشوند (منتظرغیب و قدسی،1388).
با توجه به آثار نامطلوب اضطراب و افسردگی بر جنبههای مختلف سلامت و رشد روانی کودکان، بررسی مداخلات تاثیر گذار بر این متغیرها از اهمیت بسزایی برخوردار است. لذا محقق در تحقیق حاضر بر آن شد تا به بررسی و مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر تعامل والد- كودك و بازیدرمانی کودک محور بر علائم اختلالات اضطرابی و افسردگی کودکان دبستانی و خودکارآمدی والدین آنها بپردازد.
1-2. بیان مسئله
از دیدگاه بسیاری از پایهگذاران علم روانشناسی، دوران کودکی، دوران سرنوشت سازی است که نحوه گذران آن، تعیینکننده چگونگی زندگی بزرگسالی بشر است. بااینوجود تا چندی پیش به مشکلات روانشناختی کودکان اهمیت لازم داده نمیشد و مباحث آسیبشناسی روانی بیشتر حول محور بزرگسالان قدم برمیداشت؛ اما امروزه ثابت شده است که در دوران کودکی نیز انسان استعداد زیادی برای ابتلا به انواع بیماریهای روانی دارد. یکی از مشکلات روانشناختی گریبانگیر کودکان، اضطراب[3] است. اضطراب یکی از شایعترین اختلالات در میان کودکان است (لوبی[4]،2013).
در دورههایی از رشد تقریباً همه كودكان وقتی از مراقبان اصلی خود دور میشوند و یا در محیطی جدید و ناآشنا قرار میگیرند، اضطراب را تجربه میكنند. در حقیقت بروز گونههای خاصی از اضطراب، مانند اضطراب جدایی در سالهای نوپایی كودك (18 تا 24 ماهگی) از دیدگاه رشدی امری عادی است؛ نوپایان اغلب در لحظههای جدایی از والدین گریه میکنند، به آن ها میچسبند و قشقرق راه میاندازد (عباسی و همکاران،1389)؛ اما علائم اضطراب در برخی کودکان در مراحل بعدی رشدی بهصورت نابهنجار ادامه مییابد و عملکرد روانی- اجتماعی آن ها را مختل میکند. در چنین مواقعی باید علائم را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار داد و آن ها را در طبقات تشخیصی اختلالات اضطرابی گنجاند (انجمن روانپزشکی امریكا[5]، 2013).
اضطراب در کودکان حالتی است كه با احساس وحشت مشخص میشود و با علائم جسمی كه بیانگر افزایش فعالیت دستگاه عصبی خودمختار است، همراه است. اضطراب بر عملكرد جسمانی و شناختی اثرگذار است و موجب تحریفهای ادراكی میشود (سادوک و سادوک،1391). اضطراب معمولاً بهعنوان احساس پراکنده و مبهم و نامطبوع ترس و تشویش تعریف میشود. کودک مضطرب خصوصاً در مورد خطرات ناشناخته بسیار نگران است و ترکیبی از این علائم را نشان میدهد: طپش قلب، تنگی نفس، شبادراری، جویدن ناخن، اسهال، بیاشتهایی، سستی، سرگیجه، تعریق، بیخوابی، تکرار ادرار و لرزش بدنی (رومر و اورسیلو،2002 ). اضطراب یک حالت خلقی منفی است که با علائم جسمی مانند تنش عضلانی و اندیشناکی[6] نسبت به آینده مشخص میشود (بارلو، 2007). اضطراب یک علامت هشداردهنده است که خبر از خطری قریبالوقوع میدهد و شخص را برای مقابله آماده میسازد. ترس که یک علامت هشداردهنده مشابه است، از اضطراب با خصوصیات زیر تفکیک میشود: ترس واکنش به تهدیدی معلوم، خارجی و از نظر منشأ بدون تعارض است، اما اضطراب واکنش در مقابل خطری نامعلوم، درونی، مبهم و از نظر منشأ همراه با تعارض است (سادوک و سادوک، 1390).
تحقیقاتی که در زمینه اضطراب کودکان انجام شده است، نرخ شیوع این اختلال در کودکی را 5/13 درصد گزارش نمودهاند (سادوک و سادوک،1391). پژوهشهای مرتبط با علائم اضطراب کودکان در دو مسیر به انجام رسیدهاند. یک دسته از این پژوهشها به بررسی عوامل تأثیرگذار بر شکلگیری اضطراب کودکان پرداختهاند و دسته دیگر تأثیرات علائم اضطرابی را بر رشد روانی- اجتماعی کودکان موردتوجه قرار دادهاند. پژوهشهایی که به بررسی عوامل تأثیرگذار در ایجاد علائم اضطرابی کودکان پرداختهاند، از یکسو این اختلالها را نوعی واکنش کودک نسبت به نابسامانیهای خانوادگی دانسته اند (شنیدر[7] و همکاران، 2011) و از سوی دیگر، به محرکهای محیطی نامناسب مانند عدم پذیرش کودک، عدم محبت و حمایت کافی از طرف والدین، افراط در محبت، نابسامانی در خانواده، عدم مراقبت و دلسوزیهای مادر، دلبستگی ناایمن در دوران کودکی و استرس والدین نسبت دادهاند (پاندینا[8]، بیلدر[9] و کیت[10]، 2007). همچنین، نبود تعامل مناسب بین کودک و والدین، محرومیت هیجانی در دوران کودکی، نبود تکیهگاهی که نیازهای مراقبتی و رشدی کودک را برآورده سازد، والدین غیر پاسخگو، اعتماد کم و فاصله زیاد بین والدین و فرزند، نبود همدردی مشترک در مسائل استرسزا، در سوق دادن کودکان به سمت علائم اضطراب از نقش تعیین کننده و انکارناپذیری برخوردارند (پری[11]، 2007).
تحقیقاتی که به بررسی تأثیرات اضطراب بر رشد روانی- اجتماعی کودکان پرداختهاند، حاکی از این هستند که اضطراب نهتنها در زمان بروز باعث ایجاد مشکلاتی در تجربه استقلال کودک در محیطهای بازی و تحصیلی میگردد، بلکه شکلگیری مهارتهای اجتماعی که اساس پیشرفت تحصیلی و شغلی او در آینده هستند را با مانع مواجه میسازد. این تحقیقات نشان داده است که کودکان مبتلا به اضطراب در بزرگسالی نسبت به کودکانی که اضطراب را نشان ندادهاند، وضعیت روانشناختی نامناسبتری دارند و بیماریهای روانی بیشتری را گزارش میکنند (پترسون و کارتر[12]،2007؛ نقل از کندال،2013).
بخشی از مطالعاتی که در رابطه با تأثیرات بلندمدت اضطراب کودکان انجام شده است، نشان دادهاند که تجربه اضطراب در دوره کودکی، مشکلاتی را برای افراد ایجاد میکند که علاوه بر ناراحتیهای شخصی، ممکن است بر چگونگی پیشرفت تحصیلی و اجتماعی آن ها در دوره نوجوانی و بزرگسالی نیز، تأثیرات منفی داشته باشد (فینوکان و مرکر،2006). از سوی دیگر، تحقیقات طولی مختلف حاکی از این است که تجربه نشانگان اضطراب در دوران کودکی، پیشایند گرایش به مصرف مواد مخدر و دیگر اختلالات روانی است و درصورتیکه فرایند درمان اضطراب به درستی انجام نگیرد، افت شدید سازگاری اجتماعی پیشبینی میشود (زولونسکی و همکاران،2006).
بر اساس گزارش لاست[13] (2006؛ نقل از کندال،2013) سهچهارم كودكانی كه از مدرسه گریزانند مبتلا به اختلال اضطراب میباشند و در صورت عدم اقدام بهموقع برای درمان ممكن است این كودكان بهطور ثانوی دچار اختلالات روانی شدید شوند. اختلالات اضطرابی به نظر میرسد چنانچه درمان نشود دارای سیری مزمن خواهد بود (لوینسون، هولمدنوما، اسمال، سیلی و جوینر[14]، 2008؛ نقل از کندال،2013)؛ بنابراین با توجه به تأثیرات منفی اضطراب بر جنبههای مختلف زندگی روانشناختی کودکان، پرداختن به آن و شناسایی مداخلات تأثیرگذار بر آن از اهمیت بسزایی برخوردار است.
از نشانگان آسیبشناسی روانی که در میان کودکان مبتلا به اضطراب بهوفور مشاهده میشود و در اکثر موارد با اختلالات اضطرابی همبودی دارد، افسردگی است. افسردگی، اختلالی است كه خصوصیت اول و عمده آن تغییر خلق است و شامل یک احساس غمگینی است كه از یک ناامیدی خفیف تا احساسات یأس شدید ممكن است نوسان داشته باشد. این تغییر خلق نسبتاً ثابت و برای روزها، هفتهها ماهها و یا سالها ادامه دارد و برای این تغییر خلق تغییرات مشخصی در رفتار، نگرش، تفكر، کارایی، اعمال بدنی وجود دارد. افسردگی از تواناییهای زیستی، جسمانی، فعالیت و اراده شخص میكاهد و با پیش آوردن اختلالهای ذهنی اعتمادبهنفس او را متزلزل میكند. در کودک بهنجار افسردگی شدید تنها در پی یک عام اندوهبار مانند از دست دادن یكی از عزیزان یا شكست در یكی از جنبههای زندگی و یا ناامیدی بروز میكند. زمانی میتوان افسردگی را بیماری دانست كه از نظر شدت و مدت با عامل اندوهبار پیشآمده در زندگی کودک تناسبی نداشته باشد (سادوک و سادوک،1391).
افسردگی یکی از شایعترین مشکلات حیطه سلامت روان در جهان و علائم افسرده ساز رایجترین شکایات کودکان و نوجوانان است. میزان شیوع افسردگی در طی عمر برای نوجوانان در سراسر دنیا 14 درصد تخمین زده شده است، اما میزان شیوع افسردگی کودکی و نوجوانی در ایران بهطور دقیق مشخص نیست و علت آن عدم انجام یک تحقیق کامل و مبتنی بر نمونهگیری صحیح در کل کشور است. این میزان در تحقیقات مختلف و بر مبنای پرسشنامههای مختلف محقق ساخته، پرسشنامه افسردگی بک و پرسشنامه افسردگی کودکان کواکس (CDI) بین 10 تا 30 درصد برآورد شده است (بانکی، امیری و اسعدی،1388). با توجه به شیوع گسترده افسردگی در کودکان و نوجوانان، گاهی اوقات از آن بهعنوان بیماری سرماخوردگی در میان اختلالات روانپزشکی کودکان یاد میشود (استافر،2000). به دلیل اینکه تقریباً دوسوم کودکان افسرده به بزرگسالان مبتلا به افسردگی اساسی تبدیل میشوند و 10 تا 15 درصد آن ها از این طریق به زندگی خود خاتمه میدهند، پرداختن به اختلال افسردگی در کودکان و شناسایی روشهای درمانی اثربخش بر کاهش آن از اهمیت بسزایی برخوردار است (سگال، ویلیامز و تیزدل، 2002).
از دیگر عواملی که تأثیر قابلملاحظهای بر شکلگیری اختلالات اضطرابی در کودکان دارد، ویژگیهای روانشناختی والدین آن ها علیالخصوص خودکارآمدی است. بسیاری از رفتارهای انسان با سازوکارهای نفوذ بر خود، برانگیخته و كنترل میشوند. در میان مكانیسمهای نفوذ برخود، هیچکدام مهمتر و فراگیرتر از باور به خود كارآمدی شخصی نیست. اگر فردی باور داشته باشد كه نمیتواند نتایج مورد انتظار را به دست آورد و یا به این باور برسد كه نمیتواند مانع رفتارهای غیرقابلقبول شود، انگیزه او برای انجام كار كم خواهد شد. اگرچه عوامل دیگری وجود دارند كه بهعنوان برانگیزندههای رفتار انسان عمل میکنند، اما همه آن ها تابع باور فرد هستند. خودكارآمدی، توان سازندهای است كه بدان وسیله، مهارتهای شناختی، اجتماعی، عاطفی و رفتاری انسان برای تحقق اهداف مختلف، بهگونهای اثربخش ساماندهی میشود (بندورا،2006). خودكارآمدی به داشتن مهارت یا مهارتها مربوط نمیشود، بلكه به داشتن باور به توانایی انجام كار در موقعیتهای مختلف، اشاره دارد. خودکارآمدی عبارت است از باور فرد، در این خصوص که توانایی انجام تکالیف را دارد یا خیر. خودکارآمدی بر روشن شدن لیاقت و قابلیت فرد، برای کنار آمدن مؤثر با بسیاری از موقعیتهای تنشزا مبتنی است (شوارزر و لوزیسیزک، 2005) و دربرگیرنده احساس خوشایند فرد در انجام تکالیف است که بهطور فراگیری با انگیزش و انجام موفقیتآمیز تکالیف در تمامی انسانها مرتبط است (سالیوان و مالیک،2000).
بهطور خاص خودکارآمدی والدین تأثیر گستردهای بر کیفیت ارتباط والد با فرزندش دارد (کلارک،2007). خودکارآمدی والدینی به میزان صلاحیت و شایستگیای گفته میشود که والدین در مدیریت مشکلات فرزندشان احساس میکنند (ماش[15] و جانستون[16]،2005). والدین بهمنظور احساس خودکارآمدی نیازمند دانش و اطلاعات در زمینه تکنیکهای مؤثر مراقبت از کودک هستند. آن ها بایستی به تواناییهای خود اعتماد کرده و مطمئن باشند که عملکردشان تأثیر مثبتی بر رفتارهای کودک میگذارد (کولمن[17] و کاراکر[18]،2003؛ تتی[19] و گلفند[20]،2007). خودکارآمدی والدینی یک ساختار شناختی مهم در ارتباط با عملکرد والدین است. خودکارآمدی والدینی به ارزیابی والدین نسبت به توانایی خود در ایفای موفقیتآمیز نقش والدگری اطلاق میشود؛ بنابراین افرادی که به تواناییها و مهارتهای خود در نقش والدگری اعتماد داشته باشند، خودکارآمدی بالاتری را احساس میکنند (جونز[21] و پرینز[22]،2005).
خودکارآمدی والدینی تأثیر به سزایی بر نحوه تعاملات والد- کودک و کیفیت والدگری دارد. بر این اساس والدینی که خودکارآمدی بالاتری دارند، گرایش بیشتری به استفاده از روشهای مثبت والدگری مثل پاسخگو بودن، حساس بودن، گرمی، تحریککنندگی، استفاده از سبکهای کارآمد سازگاری و مراقبت بدون تنبیه دارند. برعکس والدینی که خودکارآمدی پایینتری دارند، گرایش به استفاده از شیوههای خشن، تهدیدآمیز، پرخاشگرانه و استفاده از سبکهای ناکارآمد سازگاری دارند (سندرس[23] و وولی[24]،2005؛ کولمن و کاراکر،2003).
در زمینه مداخلات درمانی بهمنظور بهبود وضعیت روانشناختی کودکان مبتلا به اختلالات اضطرابی مداخلات متنوعی صورت گرفته است. درمانهای رایج اضطراب کودکان بهطور عمده بر شیوههای شناختی- رفتاری تمرکز داشتهاند. این درمانها در كاهش اضطراب کودکان مؤثر بوده است و تغییرات حاكی از آن، در دورههای پیگیری بالای دو سال نیز حفظ شده است (میچایلیزن و کندال[25]،2012). با این وجود درمانهای شناختی- رفتاری که فقط بر روی کودک متمرکز بودهاند، در بعضی اختلالات کودکان که در رابطه با تعاملات اجتماعی کودک شکل میگیرد، مانند اختلالات اضطرابی، اثربخشی باکفایتی ندارند. ازآنجاییکه تحقیقات نشان داده است كه بهبود عملكرد اعضای خانواده و افزایش تعاملات مثبت والد-كودك میتواند در پیشگیری یا رشد اختلالات اضطرابی در كودكان مفید باشد، درمانهای شناختی- رفتاری به سمتی پیش رفتهاند که والدین را در فرایند درمان درگیر سازند (مک کناچی و همکاران، 2007؛ نقل از کندال،2013).
در حیطه رواندرمانی کودکان تلاشهای گستردهای بهمنظور درگیر ساختن والدین در فرایند درمان کودکان مبتلا به اختلالات اضطرابی انجام شده و به ثبت رسیده است. یکی از این مداخلات که از پیشینه نظری و پژوهشی گستردهای برخوردار است درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک[26] است. درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک، روشی است که به یاری والدین میپردازد تا رابطهشان را با کودکان مشکلدار بهبود بخشند تا بتوانند مسائلشان را حل کنند (کندی[27] و همکاران،2014). درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک، یک رویکرد درمانی است که تکنیکهای رفتاری و سنتی را در درمان مشکلات رفتاری کودکان، یکپارچه میکند. درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک، درمانی است که از لحاظ تجربی مورد حمایت بوده و برای درمان اختلالات رفتاری در کودکان و خانوادههایشان طراحی شده است. هدف از ایجاد درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک این بود که از سوء رفتاری که والدین با فرزندانشان دارند، جلوگیری به عمل آید (کندی و همکاران،2014).
درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک به والدین کمک میکند تا با کودکانشان روابطی گرم و پاسخگرانه برقرار سازند و رفتارهای کودک را بهطور مؤثرتری مدیریت نمایند. درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک بر این فرض استوار است که بهبود تعامل والد- کودک منجر به بهبود عملکرد خانواده و کودک خواهد شد (انتن و گولان،2009). تحقیقات نشان داده مادرانی كه سطوح بالایی از اضطراب دارند گرایش دارند كه از كودكانشان بیشازاندازه حمایت كنند، گرمی كمتری به كودك ابراز میكنند و به وی خودمختاری و استقلال كمتری دهند (بایر، سانسون و همفیل[28]، 2006؛ نقل از کندی،2014). با توجه به اینكه عواملی از قبیل حمایت بیشازحد والدین باعث میشود ترس حضور در موقعیتهای جدید در دل فرزندان به وجود آید، كودكان چنین والدینی فاقد تعاملات اجتماعی میشوند؛ چون نمیدانند در جمع چه باید بكنند، لذا ترجیح میدهند در گوشهای تنها و ساكت بنشینند. همچنین والدینی كه مرتب دربارهی نظرات دیگران راجع به كودك خود صحبت میكنند، ترس از ابراز وجود را در دل فرزندانشان به وجود میآورند. بنابراین بازسازی و بهبود اینگونه رفتارهای والدین در تعامل صحیح والد- كودك میتواند نقش مهمی در کاهش اضطراب كودك داشته باشد.
از مداخلات دیگری که اثربخشی آن در زمینه اختلالات اضطرابی کودکان از حمایت نظری و پژوهشی گستردهای برخوردار است، بازیدرمانی است. بازیدرمانی، روشی است که به یاری کودکان مبتلا به اختلالات روانی میپردازد تا بتوانند مسائلشان را حل کنند و درعینحال نشاندهنده این واقعیت است که بازی برای کودک همانند یک وسیله طبیعی است، با این هدف که او بتواند ویژگیهای درون خود را از طریق بازی بروز دهد و آن ها را به نمایش بگذارد، همانند آنگونه از درمانهایی که بزرگسالان از طریق آن با سخن گفتن مشکلات روانی خود را بیان میکنند (ری،2008). بازیدرمانی روشی درمانی است که از رابطه متقابل و سالم بین والدین و فرزند الگوبرداری شده است. لون فلد (2003) معتقد است نقش اساسی بازی آن است که کودک را از مرحله عدم بلوغ هیجانی به بلوغ هیجانی رهنمون میسازد. هدف متخصصینی که با کودکان کار میکنند، این است که رشد کودک را سرعت بخشند و بازیدرمانی یکی از راههای مؤثر برای بهبود رشد کودک است (نقل از براتون و همکاران،2005).
بازی مهمترین شکل فعالیت در سنین کودکی است که میتواند بر کل شخصیت کودک و رشد و شکوفایی او در تمام زمینههای آن اعم از اجتماعی، عقلانی، اخلاقی و … مؤثر باشد (لندرث،2002). کودکانی که در بازی پرورش کافی یافته باشند، قطعاً بیشتر قادر خواهند بود که در جهان پرهیاهوی امروز از نیروی تفکر بهتری برخوردار شوند (باگرلی و جنکینس،2009). پژوهشها نشان دادهاند که درمان غیر دارویی اختلالات اضطرابی همچون رواندرمانی با بهره گرفتن از شیوههای بازیدرمانی برای درصد قابلملاحظهای از کودکان، نتیجهبخش بوده است. هرگاه زبان کلامی برای ابراز افکار و احساسات کودکان کفایت نکند، درمانگران از بازیدرمانی برای کمک به کودکان برای ابراز آنچه آن ها را مضطرب کرده است، استفاده میکنند (پاون و همکاران،2008). رابطه حسنهای که بین درمانگر و کودک در طول جلسههای بازیدرمانی شکل میگیرد، تجربه مهمی را که برای درمان لازم است فراهم میآورد. در بازیدرمانی اسباببازیها مثل کلمات کودک و بازی، زبان کودک است (لندرث،2002)
قیمت :37500 تومان
بلافاصله پس از پرداخت ، لینک دانلود فایل در اختیار شما قرار می گیرد
و در ضمن فایل خریداری شده به ایمیل شما ارسال می شود.
پشتیبانی سایت serderehi@gmail.com
[add_to_cart id=156500]
—-
پشتیبانی سایت :
* parsavahedi.t@gmail.com
پایان نامه پیش بینی افسردگی پس از زایمان بر اساس سبك های دلبستگی و طرحواره های ناسازگار
(در فایل دانلودی نام نویسنده و استاد راهنما موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
فهرست مطالب
عنوان صفحه
2-1-1 افسردگی پس از زایمان.. 8
2-1-3 طرحواره های ناسازگار اولیه. 9
فصل دوم: ادبیات و پیشینه ی تحقیق
2-1- افسردگی پس از زایمان.. 12
2-1-1- رویکرد نظری افسردگی.. 13
2-1-1-1 رویکرد زیست شناختی.. 13
2-1-1-2 رویکرد روان پویایی.. 14
2-1-1-3 رویکرد رفتار گرایی.. 15
2-1-1-4 نظریه افسردگی لوینسون.. 15
2-1-1-6 الگوی اسناد افسردگی.. 16
2-1-1-7 نظریه تکرار غیر ارادی خود گردان.. 17
2-1-1-8 رویکرد اصالت وجودی انسان گرایی.. 18
2-2-1 انواع دلبستگی کودکان.. 20
2-2-1-1 دلبسته ناایمن اجتنابی(گروهA) 20
2-2-1-3 دلبسته ناایمن مقاوم یا اضطرابی/ دوسوگرا (گروهC) 21
2-2-1-3 دلبستگی جهت نایافته یا سازمان نایافته(گروهD) 22
2-2-2 انواع دلبستگی بزرگسالان.. 22
2-3 طرحواره های ناسازگار اولیه. 24
2-3-2 طرحواره های شرطی در مقابل طرحواره های غیر شرطی.. 26
2-7 حیطه ها و خواستگاه های رشد طرحواره ی یانگ…. 28
2-7-1-1 طرحواره ی طرد شدن/ بی ثباتی: 28
2-7-1-2 طرحواره بی اعتمادی/ بد رفتاری: 28
2-7-1-3 طرحواره ی محرومیت هیجانی: 29
2-7-1-4 طرحواره نقص / شرم : 29
2-7-1-5 طرحواره های انزوای اجتماعی/ بیگانگی : 29
2-7-2-1 طرحواره ی وابستگی / بی کفایتی : 30
2-7-2-2 طرحواره آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری : 30
2-7-2-3 خود تحول نیافته/ گرفتار : 31
2-7-3-1 طرحواره های استحقاق/ بزرگ منشی : 32
2-7-3-2 طرحواره ی خویشتن داری/ خود انضباط ناکافی : 32
2-7-4-1 طرحواره ی فداکردن (ایثار) : 33
2-7-4-2 طرحواره خود قربانی کردن : 33
2-7-4-3 طرحواره ی تائید جویی/ جلب توجه : 33
2-7-5-1 طرحواره های منفی گرایی/ بدبینی : 34
2-7-5-2 طرحواری بازداری هیجانی : 34
2-7-5-3 طرحواره های معیارهای ناعادلانه/ عیب جویی افراطی : 35
2-8- مروری بر تحقیقات انجام گرفته در خارج و داخل کشور 35
2-8-1 تحقیقات انجام گرفته در خارج کشور 35
2-8-2 پژوهش های انجام شده در داخل کشور 41
3-4 نمونه آماری و روش نمونه گیری.. 47
3-5 ابزار جمع آوری اطلاعات… 48
فصل چهارم: روش تجزیه و تحلیل آماری
4-1 یافته های توصیفی متغیرهای پژوهش…. 54
4-1-2 میانگین و انحراف معیار افسردگی پس از زایمان.. 54
4-1-3 میانگین و انحراف معیار سبک های دلبستگی.. 55
4-1-4 میانگین و انحراف معیارطرحواره های ناسازگار 55
4-2 یافته های استنباطی حاصل از فرضیه های پژوهش…. 57
4-2-1 آزمون رابطه بین متغیرهای پژوهش…. 57
4-2-2 بررسی ضریب سبک های دلبستگی و افسردگی پس از زایمان در جدول 4-6 ارائه شده است. 57
4-2-3 پیش بینی افسردگی پس از زایمان بر اساس طرحواره های ناسازگار 60
4-2-4 سبک های دلبستگی قادر به پیش بینی افسردگی پس از زایمان است. 64
4-2-5 پیش بینی افسردگی پس از زایمان براساس سبک های دلبستگی و طرحواره های ناسازگار 64
4-3-1 كدامیک از متغیرهای پیش بین سهم بیشتری در پیش بینی افسردگی پس از زایمان دارند؟. 65
4-4 رابطه بین طرحواره های ناسازگار و سبکهای دلبستگی.. 65
چکیده:
این پژوهش با هدف پیش بینی افسردگی پس از زایمان براساس سبک های دلبستگی و طرحواره های ناسازگار انجام گرفت. جامعه آماری این پژوهش را زنانی که برای زایمان به 4 تا از بیمارستان های بهداشتی درمانی شهر شیراز مراجعه کردند، تشکیل می دادند. نمونه مورد مطالعه 200 نفر مادر که از زایمان انان حداکثر یک ماه می گذشت بودند که به شیوه ی در دسترس از بین جامعه آماری انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده شامل سه پرسش نامه افسردگی پس از زایمان ادینبورگ ، سبک های دلبستگی بزرگسالان هازن و شیور و طرحواره های ناسازگار یانگ بود که به طور همزمان در اختیار آزمودنی ها قرار داده شد . جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات از روش های میانگین و انحراف استاندارد برای آمار توصیفی و در سطح استنباطی از همبستگی پیرسون، رگرسیون همزمان و گام به گام استفاده شد . نتایج پژوهش نشان داد که ابعاد طرحواره های ناسازگار در پیش بینی افسردگی پس از زایمان دارای قدرت پیش بینی معناداری است ولی سبک های دلبستگی در پیش بینی افسردگی پس از زایمان تاثیری نداشت. این نتایج در بردارنده این پیشنهاد است كه جهت جلوگیری از افسردگی زنان تغییر در طرحواره های آنان درخط اول درمان قرار دارد.
کلید واژه ها : افسردگی پس از زایمان ، سبک های دلبستگی ، طرحواره های ناسازگار.
فرایند مادرشدن از وقایع لذت بخش و تکاملی از زندگی زنان است و اغلب سبب شادمانی چشمگیر والدین
می شود ، این تغییرات فیزیکی و روانی می تواند تنش ها و نگرانی هایی را نیز به دنبال داشته باشد و یکی از این تغییرات بروز افسردگی پس از زایمان در مادران است. (پیندل[1] وهمکاران، 2005).
افسردگی پس از زایمان[2] می تواند با کاهش فعالیت مادر و اختلال در روابط مادر، کودک و خانواده همراه باشد. وضعیتی که ادامه و عدم تشخیص و درمان به موقع آن به بروز مشکلات عمده در روابط زناشویی، خودکشی مادر یا حتی فرزندکشی منجر می شود(پترو وهمکاران،2002). افسردگی پس از زایمان یک نوع از اختلالات افسردگی است که یکی از شایع ترین اختلالات روانی در پی زایمان است که حداکثر طی 4هفته اول بعد از زایمان شروع می شود(شریفی، اکبری، شریفی، 1387) .
پیشرفت افسردگی پس از زایمان ، اساسا آرام و نامحسوس بوده ، ممکن است تا بیش از 3ماه پس از زایمان بروز نکند(موری و همکاران[3]،1999). به همین دلیل بیش از50% از مبتلایان تغییرات خلقی پس از زایمان تشخیص داده نشده و درمان نمی شوند(میلگرم و همکاران، 2005).
مهمترین عامل خطرزای افسردگی پس از زایمان، سابقه افسردگی است و سایر عوامل خطر شامل پایین بودن سن، حمایت اجتماعی اندک، تنها زندگی کردن، تعداد زیاد فرزندان، وضعیت ازدواج، شک و تردید در مورد حاملگی، بیماری یا مرگ عزیزان، فاصله کم بین بارداری ها، مرگ فرزندان قبلی و بیماری ها است(مصطفی نژاد،1383).
بک[4] سیزده عامل پیش بین تحت عنوان سابقه افسردگی قبل ازحاملگی، عزت و نفس، استرس ، مراقبت از نوزاد، اضطراب والدین، استرس های زندگی، حاملگی برنامه ریزی نشده، حمایت اجتماعی ناچیز، پیشینه ی افسردگی، خلق و خوی نوزاد، وضعیت اجتماعی و اقتصادی، ارتباط زناشویی و وضعیت زناشویی را برای افسردگی پس از زایمان معرفی کرده است(بک، 2001).
در مورد افسردگی عمده نیز عواملی چون حمایت اجتماعی، طرحواره های ناسازگار، باورهای غیر منطقی، شکست های قبلی، عزت نفس پایین و سبک های دلبستگی مطرح گشته اند.از آنجا که افسردگی پس از زایمان یک اختلال خلقی است می تواند تحت تاثیر عوامل مذکور قرار گیرد. این افسردگی می تواند با کاهش فعالیت ها و اختلال در روابط با کودک باشد با تاکید بر دو متغیر اساسی در پژوهش های روان شناختی در این زمینه یعنی سبک های دلبستگی و طرحواره های سازگار می توان بیان کرد که عدم تشخیص و عدم درمان به موقع آن منجر به تطابق غیر موثر مادر با کودک می شود و می تواند پیامدهای جبران ناپذیری را بر پیکره خانواده وارد سازد.
افسردگی اختلال عاطفی است که سلامتی فرد ، روابط بین فردی ، کار و توانایی لذت بردن او از زندگی را تحت تاثیر قرار می دهد. افسردگی یک مشکل سلامتی است که با صرف غم و اندوه متفاوت است ، زیرا غم پاسخ طبیعی به از دست دادن می باشد و شامل تغییراتی درخلق و خو ، فعالیت ها و فرایندهای بدنی است که این تغییرات به اندازه افسردگی ، شدید و گسترده نمی باشد. در بیمارانی که خلق افسرده دارند ، از دست دادن انرژی و علاقه ، احساس گناه، ازدست دادن اشتها، دشوارشدن تمرکز و افکارمرگ یا خودکشی وجود دارد. این کارکردها تقریبا همیشه موجب مختل شدن و کارکردهای بین فردی ، اجتماعی و شغلی بیمار می شود.(کاپلان و سادوک[5] ، 2007).
این دوران می تواند به حدی تنش زا باشد که سبب برانگیختگی بیماری های روانی گردد(بزوکی و همکاران[6]،2002. ویلیامز و همکاران،2005). اندوه افسردگی و سایکوز پس از زایمان هرکدام نمای بالینی مشخصی داشته و زنان را در همه ی طبقات اجتماعی و فرهنگی درگیر می کنند (رابینسون[7] و استورات[8]، 1986) . ).
هنوز علت این بیماری شناخته نشده است ولی از نظر سبب شناسی نظریه های چندگانه جهت شناخت افسردگی پس از زایمان وجود دارد که شامل عوامل زیستی (نظیر علل هورمونی مثل افت ناگهانی غلظت استروژن و افزایش دفع ادراری کورتیزول، ناقل های عصبی ، وجود آنتی بادی های ضد تیروئید ، پرولاکتین ، اکسیتوسین و بتا اندروفینها و نظریه های ژنتیکی، عوامل روانی (نظیر نظریه شخصیتی) و عوامل اجتماعی (نظیرحمایت های اجتماعی، تنش های زندگی, فرهنگ و میزان آمادگی جهت تولد نوزاد) می باشند ( سادوک و کاپلان ،2007).
روابط درون خانواده، بهداشت روان خانواده وجنبه های مختلف رابطه با همسر را تحت تاثیر قرار می دهد و مشکلات متعددی را بوجود می آورد. از جمله افزایش درگیری های خانوادگی، از دست دادن یا کاهش منبع درآمد خانواده، سپردن مراقبت از کودک به فردی غیر از مادر که بر تکامل کودک تاثیر بدی خواهد گذاشت(ویشر و همکاران[9]،2002.ویلیامز و همکاران،1385.خمسه،1379).
درمان های مختلفی برای افسردگی وجود دارد که شامل درمان به شیوه ی شوک الکتریکی ، تجویز داروهای ضد افسردگی و روان درمانی را شامل می شوند. در مورد افسردگی دوران بارداری کمتر تحقیق صورت گرفته است . گاهی تشخیص علائم ناشی از افسردگی ، (مانند تغییر در خواب ، اشتها ، ضعف و کاهش لیبیدو ) از علائم ناشی از بارداری مشکل می باشد که به همین دلیل افسردگی دوران بارداری تشخیص داده نمی شود (گاتلیب، ویفن، 1991).
افسردگی در دوران بارداری می تواند منجر به عدم توجه به خود و در نتیجه تغذیه ناکافی ، مصرف سیگار، مصرف دارو و عدم مراقبت کافی دوران بارداری شود و خطر ابتلا به افسردگی پس از زایمان را افزایش می دهد و در موارد نادری خودکشی را به دنبال داشته باشد (زوکرمن ، 1991).
از عوامل مهمی که در ایجاد خلق و خو افسردگی نقش اساسی دارد، طرحواره ها[10] هستند. عوامل شناختی در اختلالات روانی به خصوص افسردگی نقش محوری را بر عهده دارند، یکی از این عوامل شناختی طرحواره ها می باشند، که نقش مهم آنها در شکل گیری و تداوم اختلالات روانی همواره مورد توجه پژوهشگران است و به نقش این باورهای منفی عمیق، در اختلالات روانی چون وسواس فکری- عملی، اختلال شخصیت خود شیفته، اختلال دوقطبی، افسردگی، اختلال خوردن، اختلالات جنسی اشاره شده است. به طور کلی طرحواره ها توانایی پیش بینی نشانه های سلامت عمومی را دارند(شهامت،2010).
طرحواره ها الگو ها یا درون مایه های عمیق و فراگیری هستند که از خاطرات، هیجان ها ، شناخت ها و احساسات بدنی تشکیل شده اند، در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفته اند، در سیر زندگی تداوم دارند، درباره ی خود و رابطه با دیگران هستند و به شدت ناکارامدند. درکل طرحواره های ناسازگار، الگوهای هیجانی و شناختی خود آسیب رسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته اند و در سیر زندگی تکرار می شوند چون طرحواره ها در ابتدای زندگی رشد می یابند، پس عادی و مسلم یعنی بی چون و چرا فرض می شوند و خودپنداره و دیدگاه های ما را نسبت به جهان و روابط مان را با مردم تعریف می کنند. طرحواره بازنمایی معتبر از تجارب آسیب زای دوران کودکی به شمار می آیند. مشکل این است که در گذر زمان الگوهای عمیقا ریشه دار از تفکر تحریف شده و رفتار ناکارامد می شوند. حتی وقتی شواهدی ارائه می شود که طرحواره را باطل اعلام می کند باز هم بسیاری از افراد برای ثبات اعتبار طرحواره شان اطلاعات را تحریف می کنند(یانگ، 1994).
زمانی که نیازها ارضا نشوند ممکن است طرحواره های ناسازگار خاصی ایجاد شوند که بر روابط صمیمانه اثر بگذارد. یانگ وهمکاران در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که داشتن طرحواره ناسازگار پیش بینی کننده ناسازگاری بین فردی است، از طرفی، زوج درمانگران از زمان های گذشته بر اهمیت عوامل شناختی از جمله انتظارات و تفسیرها در شکل گیری، تداوم و تسکین روابط ناکارامد وقوف داشته اند. باورها و طرحواره های مربوط به روابط بین فردی در بزرگسالی در همسرگزینی و روابط زناشویی نمود می یابند و بر آن تاثیر زیان بار می گذارند(کوپر[11]،2001).
هم چنین طرحواره ها به واسطه ارتباط و تاثیری که بر سبک دلبستگی ، اختلال های شخصیت و اختلال های خلق می گذارند و می توانند تاثیر غیر مستقیم نیز بر روابط زناشویی داشته باشند طرحواره های ناسازگار به عنوان زیر ساخت های شناختی منجر به تشکیل باورهای غیر منطقی می شوند. طرحواره ها دارای مولفه های شناختی، عاطفی و رفتاری هستند. هنگامی که طرحواره های ناسازگار اولیه فعال می شوند سطوحی از هیجان منتشر می شود و مستقیم یا غیرمستقیم منجر به اشکال مختلفی از آشفتگی های روان شناختی نظیر افسردگی، اضطراب، عدم توانایی شغلی، تعارضات بین فردی و مانند آن می شود. طرحواره های ناسازگار مستقیما منجر به اختلال شخصیتی خاصی نمی شوند اما آسیب پذیری فرد را برای این اختلالات افزایش می دهند(حسنی و همکاران،2012).
یانگ (1999) بیان می کند که طرحواره های ناسازگار بیشتر از آنکه نتیجه وقایع تکان دهنده مجزا باشند، بیشتر احتمالا به وسیله الگوی مداوم و تجارب روزمره با اعضا و خانواده و همتایان ایجاد می شوند که به نحو فزاینده ای طرحواره ها را تقویت می کنند. از سوی دیگر اختلالات شخصیت نشانگان طولانی مدتی هستند که اندیشیده می شوند براساس سبب شناسی در شناخت، تعاملات آسیب شناسی کودک با والدین، همتایان و دوستان و اشخاص مهم دیگر داشته باشند(یانگ،1999).
منز و همکاران در بررسی خود نشان دادند که طرحواره های ناسازگار می تواند نشانگان آسیب شناسی روانی را تبیین کند، آن ها نشان دادند که رابطه بین اضطراب دلبستگی و آسیب شناسی روانی به گونه ی کامل به وسیله ی شناخت ها، بویژه طرد و بریدگی و خود جهت دهی مورد واسطه گری قرار می گیرد(منز[12] و همکاران،2010).
فریمن (1999) نیز نشان داد که طرحواره ها در سازکارهای بین فردی و ایجاد وضعیت زناشویی نقش مهم و اساسی دارد به گونه ای که زوجینی که رضایت کمتری را در زندگی کسب کردند، از طرحواره های ناسازگار بیشتری نیز استفاده کردند.
در کل وجود طرحواره های ناکارآمد موجب تشدید معیارهای آرمانی انعطاف ناپذیر و تقویت غیر واقع بینانه ی فرد را همواره در معرض ناکامی و نارضایتی قرار می دهد. از دیگر متغیر های در حوزه ی افسردگی سبک های دلبستگی[13] است، نقش های سبک های دلبستگی در ایجاد بسیاری از اختلات روشن شده است.
سبک های دلبستگی روش های مواجهه فرد با موقعیت های استرس زا را متاثر می سازد. افراد ایمن ضمن تصدیق موقعیت به سادگی از دیگران کمک می گیرند، دنیز[14] بیان می کند، واکنش افراد در شرایط مختلف متاثر از الگوهای درون کاری ناشی از سبک های دلبستگی می باشند و سبک های دلبستگی با اثر بر افکار، احساسات و رفتار افراد در چگونگی تصمیم گیری در موقعیت مختلف نقش دارند.
رابرتز[15]، گاتلیب[16] و کسل[17](1996) در توجیه رابط سبک های دلبستگی و سلامت روان بیان می کنند که پیامد روان شناختی سبک های دلبستگی ناایمن در شرایط تنش زا ، اضطراب و افسردگی است و پیامد روان شناختی سبک دلبستگی ایمن در چنین شرایطی آرامش روانی است . دلبستگی نقش مهمی را در پیوندهای بزرگسالان (روابط زناشویی) باز می کند.
هازن و شیور[18](1988-1987) استدلال کرده انده که روابط زناشویی را می توان بعنوان یک فرایند دلبستگی مفهوم سازی کرد، مطابق با این دیدگاه، روابط ایجاد شده بین همسران، همان رابطه ی دلبستگی با همان خصوصیت که بالبی 1979 تشریح کرده است، می باشد. یعنی این روابط ، پیوندهای مداومی هستند که با پویایی های هیجانی پیچیده مشخص می شوند.
هازن و شیور در سال( 1987)، تئوری دلبستگی[19] را به عنوان پایه ساختاردرک عشق بزرگسالی بکار بردند. آن ها رابطه دو نفره را بعنوان فرایند دلبستگی تعریف کرده اند، که از همان تفاوت های فردی در دلبستگی نوزاد و والد پیروی می کند.
در همین رابطه بیفولکو و همکاران(2002) نشان دادند که وجود سبک دلبستگی ناایمن با افسردگی ارتباط دارد. همچنین نشان دادند که سبک های ناایمن با عوامل آسیب پذیری افسردگی از جمله روابط صمیمی و اطمینان بخش و عزت نفس در چارچوب یک مدل از افسردگی ارتباط متقابل دارند.
فیگوردو و همکاران(2006) نیز نشان دادند که علائم افسردگی پس از زایمان با سبک دلبستگی ناایمن ارتباط دارد.
در کل چنانچه مادران پس از زایمان خود دچار افسردگی شوند جدایی روانی یا فیزیکی زیادی را با نوزادان خود متحمل می شوند. بالبی (1969) معتقد است این گره های هیجانی متقابل که منجر به نزدیکی مادر و کودک می گردد، نخستین تجربیات دلبستگی محسوب می شود.
با توجه به ویژگی های مطرح شده در خصوص عوامل تاثیر گذار بر افسردگی به خصوص افسردگی پس از زایمان به نظر می رسد، مادران در ابتلا به افسردگی پس از زایمان در دو حوزه سبک های دلبستگی و طرحوارههای ناسازگار نقش اساسی دارند، بنابراین هدف از این پژوهش بررسی پیش بینی افسردگی پس از زایمان براساس سبک های دلبستگی و طرحواره های ناسازگار است تا مشخص شود هر کدام از این عوامل به چه میزان در پیش بینی افسردگی مادران پس از زایمان نقش دارند.
اهمیت هر تحقیقی از دو جنبه نظری و کاربردی می تواند مورد توجه قرارگیرد. از نظر شناسایی عوامل اثر گذار بر موفقیت در پیشگیری از افسردگی پس از زایمان می تواند به طرح و توسعه ی مدل های نظری کمک نماید، با توجه به تاکید جامعه علمی بر ایجاد دانش بومی این تحقیق می تواند نقش دو متغیر مهم در تامین سازگاری روانی را تبین نماید.
از نظر کاربردی نیز با در دست داشتن تئوری های بومی در زمینه افسردگی پس از زایمان زنان می توان شیوه های مشاوره ی کارامد تری را طرح ریزی نمود. همان گونه که در قسمت های قبل بیان شده است، اختلالات افسردگی علاوه بر هزینه ی مستقیم برای سیستم خدمات بهداشتی ، هزینه های غیرمستقیم بیشتری به دلیل ناتوانی در انجام کار ایجاد می کنند (تیشدر[20] و همکاران، 2004). افسردگی پس از زایمان می تواند با کاهش فعالیت ها در مادر و اختلال و در روابط مادر، کودک و خانواده همراه باشد و ادامه اختلال و عدم تشخیص و درمان به موقع آن منجر به تطابق غیر موثر مادر با کودک ، همسر و خانواده و در نتیجه عدم توانایی انجام وظایف مادری و همسری می گردد که در صورت تشدید منجر به تراژدی خودکشی مادر یا فرزندکشی می گردد(گال[21] و هارلو[22]،2003). درصورت عدم درمان حدود 25% این افراد به افسردگی دائمی مبتلا شده و یا به سمت سایکوز پیش می روند(تانوس و همکاران[23]،2008). این مسئله زنگ خطری برای مسئولان بهداشت و سلامت کشور است.
عدم ارتباط مناسب و عدم رضایت ازهمسر وجود مشکلات مربوط به زندگی زناشویی احتمال افسردگی بعد از زایمان زیاد می شود و می تواند منجر به بروز اختلالات در احساسات و عواطف زن شده و منجر به افزایش احتمال افسردگی بعد از زایمان گردد. می توان با بررسی سبک های دلبستگی و طرحواره های ناسازگاری بر روی زنانی که باردار هستند و بر روی زنانی که تازه مادر شده اند بررسی کرد که آیا در این زنان احتمال افسردگی پس از زایمان وجود دارد که بعد از پیش بینی به وسیله این متغیر ها افسردگی را در این زنان درمان کرد یا مانع افسردگی شدید در آن شد و شرایط را در خانواده فراهم کنیم. لذا با توجه به اینکه بررسی همزمان دو متغیر مهم سبک های دلبستگی و طرحواره های ناسازگار در پیش بینی افسردگی پس از زایمان تاکنون مورد توجه قرار نگرفته است این تحقیق در نوع خود کم نظیر است. امید است با شناسایی و تبین متغیر های مذکور به توسعه دانش نظری و ایجاد توانایی در کاربرد یافته ها در جامعه ایران گام برداشت.
پیش بینی افسردگی پس از زایمان براساس سبک های دلبستگی و طرحواره های ناسازگار
- بررسی طرحواره های ناسازگار در پیش بینی افسردگی پس از زایمان در زنان مبتلا
2- بررسی سبک های دلبستگی در پیش بینی افسردگی پس از زایمان در زنان مبتلا
- بررسی سهم هرکدام از متغیرها در پیش بینی افسردگی پس از زایمان در زنان مبتلا
1- متغیر طرح واره های ناسازگار قادر به پیش بینی افسردگی پس از زایمان است.
2- سبک های دلبستگی قادر به پیش بینی افسردگی پس از زایمان است.
3- كدامیک از متغیرهای پیش بین سهم بیشتری در پیش بینی افسردگی پس از زایمان دارند؟
قیمت :37500 تومان
بلافاصله پس از پرداخت ، لینک دانلود فایل در اختیار شما قرار می گیرد
و در ضمن فایل خریداری شده به ایمیل شما ارسال می شود.
پشتیبانی سایت serderehi@gmail.com
[add_to_cart id=156409]
—-
پشتیبانی سایت :
* parsavahedi.t@gmail.com
پایان نامه بررسی رابطه وابستگی به اینترنت با سبک های دلبستگی و پنج عامل بزرگ شخصیت در دانشجویان
(در فایل دانلودی نام نویسنده و استاد راهنما موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
فصل دوم: ادبیات نظری و پیشینه پژوهش… 12
2-1-1 نظریه های مرتبط با شخصیت… 13
2-1-1-3-1 رویکرد روان تحلیلگری.. 16
2-1-1-3-2 رویکرد نو روان تحلیلگری.. 17
2-1-1-3-4 رویکرد پدیدارشناختی.. 18
2-1-1-3-7 رویکرد یادگیری اجتماعی.. 20
2-1-1-3-8 رویکرد حیطه محدود 21
2-1-1-3-9 رویکرد صفات و تحلیل عاملی.. 21
2-1-1-4 الگوهای پنج عاملی شخصیت… 23
2-1-1-4-3 انعطاف پذیری (آزاداندیشی) 27
2-1-1-4-4 همسازی (دلپذیری، خوشایندی) 27
2-1-1-4-5 مسئولیت پذیری (وظیفه شناسی، با وجدان بودن) 28
2-1-2 نظریه های مرتبط با وابستگی به اینترنت… 29
2-1-2-1 پیدایش و همه گیر شناسی اینترنت در جهان. 31
2-1-2-2 ورود و همه گیر شناسی اینترنت در ایران. 33
2-1-2-3 تعریف های مختلف از وابستگی به اینترنت… 35
2-1-2-4 انواع وابستگی به اینترنت… 37
2-1-2-4-1 وابستگی به روابط جنسی مجازی.. 37
2-1-2-4-2 وابستگی به روابط مجازی.. 37
2-1-2-4-3 وابستگی به خرید، تجارت و مزایده 38
2-1-2-4-4 وابستگی به جست و جو و ذخیره اطلاعات… 38
2-1-2-4-5 وابستگی به کامپیوتر (بازی های کامپیوتری و یا برنامه نویسی علوم کامپیوتر) 38
2-1-2-4-6 عمده ترین فعالیت های درون خطی.. 39
2-1-2-4-7 تأثیر جنسیت در کاربرد اینترنت… 42
2-1-2-4-8 موقعیت اجتماعی، اقتصادی و تحصیلی و وابستگی به اینترنت… 43
2-1-2-4-10علائم و نشانه های وابستگی به اینترنت… 44
2-1-2-4-11 پیامدهای وابستگی به اینترنت… 57
2-1-3 نظریه های مرتبط با سبک های دلبستگی.. 61
2-1-3-2 ویژگیهای دلبستگی.. 61
2-1-3-3 ارزیابی «وضعیت عجیب» آینزوُرث… 62
2-1-3-4 دلبستگی بزرگسالان و کیفیت ارتباط زوجینی براساس مشاهده تعاملات آن ها 62
2-1-3-5 دلبستگی در طول زندگی.. 66
2-1-3-9 دلبستگی سازمان نیافته. 70
2-2-1 پیشینه پژوهش های خارجی.. 71
2-2-2 پیشینه پژوهش های داخلی.. 76
3-3 جامعه آماری، نمونه گیری.. 78
3-4 ابزار گردآوری دادهها 79
3-5 روش های تجزیه و تحلیل آماری.. 81
فصل چهارم: یافته های تحقیق.. 82
چکیده
در سراسر کره ی زمین اینترنت در حال تبدیل شدن به جزئی از زندگی روزمره مردم است. اینترنت در ابتدا به عنوان ابزاری برای تسهیل ارتباطات و تحقیقات در بین نهادهای علمی و نظامی به وجود آمد. اما استفاده ای که امروزه برخی از افراد از آن می کنند، مشکل عمده ای را برای سلامت روانی جامعه ایجاد کرده است. وابستگی به اینترنت می تواند در اثر عوامل درون فردی و برون فردی رخ دهد. هدف از این پژوهش بررسی رابطه عوامل شخصیتی و سبک های دلبستگی در فرد با وابستگی به اینترنت است. پژوهش حاضر از لحاظ هدف، کاربردی و از لحاظ شیوه اجرا توصیفی- همبستگی می باشد. جامعه آماری شامل دانشجویان دانشگاه تهران می باشد که در حجم نمونه 100 نفر با روش نمونه گیری تصادفی اجرا گردید. ابزار پژوهش شامل سه پرسشنامه وابستگی به اینترنت یانگ، پرسشنامه پنج عاملی شخصیت مک کری و کاستا و پرسشنامه سبک های دلبستگی هزن و شیور می باشد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که هرچه وابستگی به اینترنت افزایش یابد، میزان اجتناب و دو سو گرابودن افراد افزایش مییابد ولی با سبک ایمن همبستگی معناداری ندارد. همچنین وابستگی به اینترنت از میان پنج عامل شخصیت تنها با مسئولیت پذیری افراد رابطه ای معکوس دارد و با عامل روان نژندی، برون گرایی، دلپذیر بودن و انعطاف پذیری همبستگی معناداری ندارد.
کلیدواژه ها:
وابستگی به اینترنت، سبک های دلبستگی، پنج عامل شخصیت، دانشجویان دانشگاه تهران
1-1 مقدمه
ارتباط یکی از مهمترین نیازهای فطری انسان است و از اساسی ترین مواردی است که توجه بشر را به خود جلب کرده است و بزرگترین اختراعات نیز در این حوزه بوده است. پیدایش زبان، خط، چاپ، رادیو و تلویزیون و مهمتر از همه اینترنت به عنوان قویترین ابزار ارتباطی عصر حاضر همه حاصل نیاز بشر به ارتباط می باشند. آیین اینترنت، نوعی شیوه زندگی را طلب می کند که در آن ارتباط هیچ گاه قطع نمیشود (برتون،1382). بشر مدتهاست که از طریق خیالپردازی، دیدن فیلم و مطالعه خاطرات با محیطهای مجازی آشناست. رایانه تأثیر چشمگیری بر زندگی بشر نداشت و اکنون می رود تا آدمی را هر چه بیشتر در خود غرق کند. پیشرفت های پی در پی علوم رایانه محیط های مجازی را انعطاف پذیرتر، پیچیده تر و به محیط های واقعی شبیه تر کرده است. این دنیای مجازی که در واقع زاییده فن آوری و پیشرفت های علوم انفورماتیک میباشد پدیده ی جدیدی است که با توجه به فراگیری آن لازم است جنبه های مختلف و پیامدهای حاصل از گسترش کاربرد آن، به دقت بررسی شده و مورد توجه قرار گیرد.
در سراسر کره ی زمین اینترنت در حال تبدیل شدن به جزئی از زندگی روزمره مردم است و هر نوآوری که با تمامی مردم وابسته و همبسته گردد، اثرات روانشناختی و جامعه شناختی گوناگونی بر آنها اعمال می کند (امیدوار و صارمی، 1389). جذابیت این محیط ها تأثیرات زیادی بر رفتار آدمی دارد تا حدی که ممکن است آدمی به تدریج بیشتر در محیط هایی زندگی کند که خالق آنها برنامه نویسان رایانه ای هستند؛ مثلاً بازی های رایانه ای فرد را به دنیای جدیدی وارد می کنند که عناصر آن اگرچه همه مجازی اند ولی به تدریج قادرند جای عناصر واقعی دنیای واقعی را بگیرند، به طوری که شخص، بودن در این فضای مجازی را ارضا کننده تر از دنیای واقعی بیابد (دوران و دیگران،1392 ).
در آغاز واژه “اختلال اعتیاد به اینترنت ” یا[1] را روان تحلیل گری به نام گلدبرگ[2] (1996) مطرح کرد. این اختلال با عناوینی متفاوت از قبیل “وابستگی رفتاری به اینترنت “، “استفاده مرضی از اینترنت”، “استفاده مشکل زا از اینترنت”، “استفاده بیش از حد از اینترنت” و “سوء استفاده از اینترنت”… مطرح میشود. عناوین وابستگی به اینترنت و اعتیاد اینترنتی بیش از سایر عناوین به کار می روند.
بدون شک زمان معاصر تفاوت های زیادی به خصوص از لحاظ کیفی نسبت به دو یا سه دهه پیش دارد زیرا با پیشرفت فن آوری، رایانه ها به تدریج در حال وارد شدن به همه ابعاد زندگی اعم از روابط شخصی، کار، مطالعه، تفریح و فعالیت های اجتماعی شده اند. سرعت و عمق این رسوخ و نفوذ در زندگی انسان ها بخصوص بعد از ارائه بازی های اینترنتی و نیز فراگیر شدن استفاده از اینترنت بیشتر شده است و لذا در بررسی تأثیرات رایانه ها عمدتاً دو کاربرد عمده آنها یعنی بازی های رایانه ای و اینترنت مورد توجه قرار می گیرند (طارمی،1390).
ناگفته پیداست که این رشد و گسترش کاربرد اینترنت فواید و اهمیت غیر قابل انکاری دارد، چندان که در دوران حاضر، نقش و اهمیت اینترنت چنان اساسی است که بدون آن تصور برنامه ریزی، توسعه و بهره وری در زمینه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و علمی در جهان آینده کارمشکلی است.
1-2 بیان مسئله
بنا به عقیده اورزاک[3] (١٩٩٩) زمانی از وابستگی به اینترنت صحبت به میان می آید که بتوان مشکلاتی از قبیل مشکلات شغلی، درسی، اجتماعی، کاری، خانوادگی، روان شناختی، مالی و فیزیولوژیکی را برای فرد ایجاد نموده و علاوه بر آن باعث تغییرات خلقی و عاطفی قابل ملاحظه ای در فرد گردد.
بر اساس آخرین آمار دفترآمار و فناوری اطلاعات میزان کاربران اینترنت در جهان درانتهای سال2014 میلادی به حدود سه میلیارد خواهد رسید به گزارش خبر گزاری دانشجویان ایران، دو سوم از کاربران اینترنت جهان از کشورهای در حال توسعه هستند، در این کشور ها تعداد کاربران اینترنت در طول پنج سال گذشته دو برابر شده که این تعداد در حقیقت از 974 میلیون نفر در سال 2009 میلادی به یک میلیاردو 900 میلیون نفر در سال 2014 خواهد رسید.نرخ نفوذ کاربر اینترنت در سطح جهان به 40 در صد رسیده که 78 در صد این تعداد متعلق به کشورهای توسعه یافته و32 در صد متعلق به کشورهای در حال توسعه است و نرخ رشد در سال 2014 میلادی در کشور های یافته پایین باقی خواهد ماند ولی نرخ نفوذ در این کشورها 3/3 در صد است در حالی که این میزان در کشورهای در حال توسعه 7/8 در صد است. ضریب نفوذ اینترنت اروپا در پایان سال 2014 میلادی به 75 در صد خواهد رسید یعنی سه نفر از هر چهار نفر از اینترنت استفاده خواهند کرد لذا اروپا بالاترین ضریب نفوذ در سراسر جهان را دارا است.
با در نظر گرفتن این رشد روز افزون استفاده از اینترنت در ایران، خصوصاً در میان قشر جوان و دانشجویان، بررسی میزان شیوع وابستگی به اینترنت و عوامل مختلفی که در این عارضه دخالت دارند میتواند کمک شایانی در پیشگیری از بروز وگسترش این عارضه و عواقب ناشی از بخصوص در میان جوانان و دانشجویان به عنوان آینده سازان کشور داشته باشد.
اگر چه تمام افراد به نوعی در معرض وابستگی به اینترنت هستند اما برخی از افراد به دلیل شرایط خاص سنی و اجتماعی که دارند آسیب پذیرترند. وابستگی به اینترنت می تواند در اثر عوامل درون فردی و برون فردی رخ دهد. از جمله عوامل درون فردی مؤثر می توان به عوامل شخصیتی و هیجانی در فرد اشاره کرد.
مطالعات انجام شده توسط محققین این نتیجه را نشان می دهد که ویژگی های شخصیتی فرد از عواملی است که می تواند پیش بینی کننده ی میزان وابستگی به اینترنت باشد و لذا این سؤال مطرح میشود که آیا ویژگی های شخصیت قادر به پیش بینی میزان وابستگی به اینترنت می باشد؟
رفتار اعتیاد پذیر، جدا از هر زمینه ای صرفاً واکنشی به مجموعه ای از موقعیت ها نیست، بلکه بیشتر گرایشی را نمایان می سازد که با گونه های ویژه ای از شخصیت همراه است (گریفیتز[4]، 1998).
افراد با عوامل شخصیت خاصی مانند شخصیت تکانشی، گرایش به تسلیم شدن در مقابل وسوسهها و غرق شدن در امیال را دارند و به علت کنترل ناچیز (یا تجربه شدید این امیال) به پرخوری، ولخرجی، افراط در مصرف مشروبات الکلی و سیگار، قمار و احتمالاً سوء مصرف مواد تمایل دارند. مک گری و کاستا(1381) دلبستگی ازراه حفظ نزدیکی به مادر سلامتی و امنیت را تضمین می کند به همین دلیل است که بالبی پیوندهای دلبستگی خود قرار دارند. اما این که این تاثیرات مثبت یا منفی سالم یا بیماری زا باشند به کیفیت پیوند دلبستگی اختصاصی و قطع نشده با یک شخص خاص لازمه تحول سالم و غیر مرضی فرد است و تجربه ایمنی در کودک پایه و زیر بنای کنش ورزی سالم روانی و ذهنی است از سوی دیگر یک رابطه دلبستگی ناایمن در نهایت منجر به شخصیتی می شود، که مشخصه آن بی اعتمادی و مشکلاتی در زمینه های مربوط به همدردی با دیگران حساسیت خشنودی و ارضا هیجانی در روابط عاطفی نزدیک می باشد. شیوه های گوناگون کنش متقابل بین کودک و مراقبانش باعث شکل گیری سه سبک دلبستگی ایمن نا ایمن اجتنابی و نا ایمن – دو سو گرا می شود.
همچنین افرادی که دارای اختلالات روانی و هیجانی هستند، بیش از افراد دیگر در معرض وابستگی به اینترنت قرار دارند و هر چقدر این اختلالات عمیق تر باشند احتمال وابستگی به اینترنت نیز افزایش می یابد. امروزه بحران های مرتبط با تکنولوزی از موضوعات بسیار مهمی است که مورد توجه به متخصصان علوم رفتاری قرار گرفته است افزایش روز افزون استفاده از تکنو لوژی در کنار اهمیت و منابع وسیعی که به همراه اورده است منجر به چالش های جدیدی نیز گردیده است که نهایتا در برخی موارد بحران هایی به همراه داشته است. از جمله مهم ترین موضوعات مطرح شده است در دهه اخیر بحث کامپیوتر بازیهای ویدیویی– کامپیوتر به ویره اینترنت و استفاده از ان است به علاوه دسترسی به اینترنت پدیده ای رو به گسترش است و هر روز تعداد بیشتری از افراد درزمره استفاده کنندگان از اینترنت در همه جا حضور دارد. اینترنت به خودی خود ابزار بی ضرری است اما استفاده بیش از حد و نادرست از آن خطر وابستگی به اینترنت را به دنبال دارد که این پدیده مشکل عمده ای برای بهداشت روانی جامعه ایجاد کرده است. اختلال وابستگی به اینترنت اختلال جسمانی روانی است که شامل تحمل نشانه های محرومیت یا ترک استفاده اختلال عاطفی و گسستگی روابط اجتماعی بوده و اغلب در جوامع وجود دارد. که استفاده از ان رو به افزایش است و به طور چشمگیری زندگی شغلی ،اجتماعی ،اقتصادی و تحصیلی فرد را مختل می کند. درمان اختلال وابستگی به اینترنت مشکل، گران و کاربراست در چنین شرایطی اهمیت پیشگیری در این است که جایگزین درمان شود.تدوین و اجرای برنامه پیشگیری موثر ،شناخت عوامل محافظتی ،عوامل خطر افرین ،زیر گروه های در معرض خطر جامعه و هنجارهای فرهنگی خاص انها ضروری به نظر میرسد (امیدواروصارمی،(1381). برنامه پیشگیری از اختلال وابستگی به اینترنت با رویکردهای گوناگون از قبیل اطلاع رسانی اموزش های عاطفی ، اموزش مهارت قاطعیت اجتماعی ،جانشین سازی ،آموزش مهارت های زندگی ،دوره های آموزش توانایی تصمیم گیری قابل تنظیم است. اعتیاد به اینترنت یا وابستگی رفتاری به اینترنت صرف نظر از اینکه بیماری یا اسیب روانی یا معضل صرفا اجتماعی باشد پدیده ای است مزمن، فراگیر و عود کننده که همراه با صدمات جدی جسمانی، مالی، خانوادگی ،اجتماعی و روانی همراه می باشد.
1-3 اهمیت و ضرورت تحقیق
با توجه به افزایش روز افزون تعداد کاربران اینترنتی و خصوصادر میان دانشجویان و تاثیرات روانشناختی و جامعه شناختی گسترده آن، همچنین ناشناخته بودن ابعاد مختلف این پدیده به خصوص در کشور ما و با عنایت به عدم انجام پژوهش های کافی در این زمینه در جامعه ما لذا، تعیین و شناخت میزان سهم عوامل پیش بین در وابسته شدن به اینترنت ضروری به نظر می رسد. با تعیین رابطه وابستگی به اینترنت با عوامل شخصیت و سبک های دلبستگی می توان به شفاف شدن هر چه بیشتر اثرات و ابعاد این پدیده مهم و رفع تناقض های موجود در پژوهش های قبلی، کمک کرد. کاربرد زیاد و اهمیت فراوان اینترنت از یک طرف و تاثیرات زیاد روانشناختی و اجتماعی ان از طرف دیگر، ضرورت تحقیق و پژوهش در مورد اثرات مثبت و منفی ان را نمودار می سازد، در پژوهش حاضر تاکید بیشتر بر اثرات مخرب و زیان آور اینترنت بر انسان ها و جامعه می باشد تا از طریق شناسایی آن بتوان در کاهش اثرات روانشناختی منفی اینترنت در کاربرد آن اقدامات مناسبی اتخاذ کرد. با کنکاش در این مورد مهم می توان به تشخیص ریشه ها، علل و شناسایی مشکلات ناشی از آن پرداخت.
1-4 اهداف تحقیق
هدف اصلی:
- تعیین رابطه وابستگی به اینترنت با سبک های دلبستگی و پنج عامل بزرگ شخصیت
اهداف فرعی:
- تعیین رابطه وابستگی به اینترنت با سبک های دلبستگی
- تعیین رابطه وابستگی به اینترنت با پنج عامل بزرگ شخصیت
1-5 سوالات تحقیق
- آیا میان وابستگی به اینترنت با سبک های دلبستگی (اجتنابی، ایمن و دوسوگرا) رابطه وجود دارد؟
- آیا میان وابستگی به اینترنت با پنج عامل بزرگ شخصیت(روان نژندی، برون گرایی، انعطاف پذیری، دلپذیر بودن و مسئولیت پذیری) رابطه وجود دارد؟
1-5 فرضیه های تحقیق
- بین وابستگی به اینترنت با سبک های دلبستگی (اجتنابی، ایمن و دوسوگرا) رابطه وابستگی وجود دارد.
- بین وابستگی به اینترنت با پنج عامل بزرگ شخصیت (روان نژندی، برون گرایی، انعطاف پذیری، دلپذیر بودن و مسئولیت پذیری) رابطه وابستگی وجود دارد.
- وابستگی به اینترنت در دو گروه زنان و مردان تفاوت معناداری دارد.
- 4. وابستگی به اینترنت در سه گروه تحصیلی تفاوت معناداری دارد.
1-7 تعریف متغیرها
1-7-1 پنج عامل بزرگ شخصیت
تعریف مفهومی: هلیگارد[5] شخصیت را این گونه تعریف می کند: الگوهای معینی از رفتار و شیوه های تفکر است که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می کنند (اتکینسون، 1381).
شخصیت مجموعه افکار، هیجان ها و رفتارهای متمایز و پایداری است که شیوه انطباق ما را با دنیا نشان می دهد (سانتراک[6]،1383).
مک کری ،ار، کا ستا،پی. (2011) نیز در رابطه با ویژگی های شخصیت به صفات دیر پا اشاره می کند و چنین بیان می کند که مردم در حالات بنیادین خود بسیار می مانند، اما صفات دیر پا، آنها را به سوی زندگی های خاص و دائم التغییر سوق می دهند.
آنها پنج عامل بزرگ شخصیتی را معرفی کردند و بعد از انجام تحقیقات فراوان در فرهنگ های مختلف بیان کردند: “به نظر می رسد که پنج عامل اصلی و صفات آن ها بیانگر ساختار مشترک شخصیت انسان هستند که از تفاوت های فرهنگی فراتر می رود”.
تعریف عملیاتی: مجموع نمرات کسب شده توسط پرسش شونده در پرسشنامه NEO_PI_R [7] (مک کری و کاستا) می باشد. عوامل شخصیتی در الگوی پنج عاملی شخصیت مک کری و کاستا عبارتند از: روان رنجورخویی، برون گرایی، انعطاف پذیری، همسازی و مسئولیت پذیری.
1-7-2 سبک های دلبستگی
تعریف مفهومی: جان بالبی که نخستین بار دلبستگی را در موردپیوند نوباوه با مراقبت کننده مطرح کرد از پژوهش هایkonerad lorensدر مورد نقش پذیری بچه غازها الهام گرفت او بر این باور بود که بچه انسان مانند حیوانات از یک رشته رفتارهای فطری برخوردارنند که به نگه داشتن والد نزدیک او کمک میکند و احتمال محفوظ ماندن بچه از خطر را افزایش می دهد در ضمن تماس با والد تضمین می کند که بچه تغذیه خواهد شد. اما بالبی محتاطانه اشاره کرد که تغذیه مبنای دلبستگی نیست بلکه پیوند دلبستگی خودش مبنای زیستی قدرتمندی دارد و می توان ان را در بستر تکاملی بهتر شناخت .بستری که بقا ی گونه در ان اهمییتی بسیار زیاد دارد. در دیدگاه بالبی دلبستگی در دو سال نخست زندگی در طول چهار مرحله به طور طبیعی رشد پیدا می کند 1.مرحله پیش دلبستگی 2.مرحله دلبستگی در حال شکل گیری 3.مرحله دلبستگی مشخص 4. مرحله روابط دو جانبه. کودکان در نتیجه تجربیات خود در طول این چهار مرحله پیوند عاطفی با ثبات با مراقبت کننده بر قرار می کنند که در غیاب والدین می توانند از ان به عنوان یک پایگاه امن استفاده کنند ،این باز نمایی درونی جزو مهمی از شخصیت می شود که به عنوان الگوی واقعی درونی در مواقع استرس عمل می کند عملکرد این الگو به صورت تصویر ذهنی برای کلیه روابط صمیمی در اینده از کودکی تا نوجوانی تاثیر گذار است.جان بالبی دلبستگی را چنین توصیف کرده است: (ارتباط و پیوندروانی پایداربین دو انسان). هم چنین بالبی با این دیدگاه روانکاوانه موافق بود که تجربیات اولیه کودکی تاثیر مهمی بر رشد و رفتارهای بعدی در زندگی دارد .مری اینزورث کارهای قبلی بالبی را توسعه بخشید او مطالع خود را (وضعیت عجیب) نامید. اینزورث چنین نتیجه گیری کرد که سه سبک عمده دلبستگی وجود دارد: دلبستگی مطمئن. دلبستگی دو سوگرا – نامطمئن و دلبستگی اجتنابی – نامطمئن.
تعریف عملیاتی: مطابق پرسشنامه سبک های دلبستگی هزن و شیور سه سبک دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسو گرا در نظر گرفته شد.
قیمت :37500 تومان
بلافاصله پس از پرداخت ، لینک دانلود فایل در اختیار شما قرار می گیرد
و در ضمن فایل خریداری شده به ایمیل شما ارسال می شود.
پشتیبانی سایت serderehi@gmail.com
[add_to_cart id=156398]
—-
پشتیبانی سایت :
* parsavahedi.t@gmail.com
پایان نامه بررسی رابطه ی سبک های دلبستگی با سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی دانشجویان
(در فایل دانلودی نام نویسنده و استاد راهنما موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
فهرست مطالب
عنوان صفحه
چکیده…………………………………………………………………………………………….. 1
فصل اول : کلیات پژوهش
1-1- مقدمه………………………………………………………………………………………. 3
1-2- بیان مساله………………………………………………………………………………….. 6
1-3- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق……………………………………………………………. 8
1-4- اهداف تحقیق……………………………………………………………………………. 10
1-4-1- هدف اصلی……………………………………………………………………. 10
1-4-2- اهداف فرعی…………………………………………………………………… 10
1-5- فرضیه های پژوهش……………………………………………………………………… 10
1-6- تعریف متغیرها…………………………………………………………………………… 10
1-6-1- تعاریف مفهومی……………………………………………………………….. 10
1-6-2- تعریف عملیاتی………………………………………………………………… 11
فصل دوم : مبانی نظری و پیشینه ی پژوهش
2-1- سبکهای دلبستگی………………………………………………………………………. 13
2-1-1- تعریف دلبستگی………………………………………………………………. 13
2-1-2- مراحل شکلگیری دلبستگی……………………………………………………. 16
2-1-3-دلبستگی در رویکردهای مختلف……………………………………………….. 17
2-1-4- نظریه دلبستگی در دیدگاه های مختلف…………………………………………. 20
2-1-4-1- در سطح روان تحلیلگری……………………………………………….. 20
2-1-4-2- در سطح رفتاری نگری………………………………………………….. 20
2-1-4-3- در سطح رفتارشناسی طبیعی…………………………………………….. 21
2-1-5- کنش دلبستگی…………………………………………………………………. 22
2-2- تفاوتهای فردی در سازمان دلبستگی…………………………………………………… 23
2-2-1- دلبستگی ایمن………………………………………………………………… 24
2-2-2- دلبستگی ناایمن……………………………………………………………….. 24
2-2-2-1- ناایمن – اجتنابی………………………………………………………… 25
2-2-2-2- ناامین-مقاوم…………………………………………………………….. 27
2-2-2-3- ناایمن-دوسوگرا…………………………………………………………. 27
2-3- پژوهشهای انجام شده پیرامون دلبستگی و سازگاری اجتماعی…………………………… 28
2-4- پژوهشهای انجام شده پیرامون سبک دلبستگی و هوش هیجانی…………………………. 30
2-5- سازگاری اجتماعی……………………………………………………………………….. 30
2-5-1- مقدمه………………………………………………………………………….. 30
2-5-2- تعریف…………………………………………………………………………. 32
2-5-3 نظریات مربوط به سازگاری……………………………………………………… 34
2-5-3-1- نظریه روانکاوی…………………………………………………………. 34
2-5-3-2- نظریه یادگیری…………………………………………………………… 35
2-5-3-3- نظریه روانی اجتماعی اریکسون………………………………………….. 35
2-5-3-4-نظریه آدلر………………………………………………………………… 36
2-5-3-5- نظریه میان فردی سالیوان………………………………………………… 37
2-5-3-6-نظریه روانی اجتماعی هورنای……………………………………………. 37
2-5-3-7-نظریه پدیدار شناختی راجرز……………………………………………… 38
2-5-3-8-نظریه شناختی-اجتماعی بندورا…………………………………………… 39
2-5-3-9-نظریه تبادلات اجتماعی…………………………………………………… 40
2-5-4- ویژگیهای افراد سازگار……………………………………………………….. 40
2-5-5- ملاکهای سازگاری خوب……………………………………………………… 42
2-5-6- عوامل موثر بر سازگاری اجتماعی………………………………………………. 44
2-5-6-1- عوامل فردی……………………………………………………………. 44
2-5-6-2- عوامل خانوادگی……………………………………………………….. 45
2-5-6-3- عوامل اجتماعی…………………………………………………………. 46
2-5-6-4- محیطهای آموزشی……………………………………………………… 47
2-5-6-5- نقش همسالان…………………………………………………………. 47
2-5-6-6- رسانه های گروهی……………………………………………………… 48
2-6- هوش هیجانی……………………………………………………………………………. 48
2-6-1- هوش هیجانی یا عاطفی چیست؟………………………………………………. 49
2-6-2- مدلهای هوش هیجانی…………………………………………………………. 50
2-6-2-1- مدل هوش هیجانی بار_آن………………………………………………. 50
2-6-2-2- مدل هوش هیجانی گلمن………………………………………………… 51
2-6-2-3- مدل هوش هیجانی مایر و سالووی………………………………………. 51
2-6-3- اهمیت هوش هیجانی………………………………………………………….. 52
2-6-4- بهره هوشی و هوش هیجانی……………………………………………………. 53
2-6-5- کاربردهای هوش هیجانی………………………………………………………. 54
2-6-6- ارزیابی هوش هیجانی………………………………………………………….. 55
2-6-7- هوش هیجانی پایین و بالا……………………………………………………… 56
2-6-8- چگونه هوش هیجانی را افزایش دهیم؟…………………………………………. 57
2-7- پیشینهتحقیق…………………………………………………………………………… 58
2-7-1- پیشینهداخلی پژوهش……………………………………………………….. 58
2-7-2- پیشینه خارجی پژوهش………………………………………………………… 60
فصل سوم : روش پژوهش
3-1- روش پژوهشی…………………………………………………………………………… 64
3-2-متغییرهای پژوهش………………………………………………………………………… 64
3-3- جامعه آماری…………………………………………………………………………….. 64
3-4- شیوهی نمونهگیری و حجم نمونه…………………………………………………………. 64
3-5- ابزار پژوهش…………………………………………………………………………….. 64
3-5-1- پرسشنامه RAAS سبک دلبستگی بزرگسالان 18 مادهای…………………… 64
3-5-2- پرسشنامه سازگاری دانشآموزان دبیرستانی (AISS)………………………… 66
3-5-3- پرسشنامه هوش هیجانی سیبریا شرینگ……………………………………… 66
3-6- شیوه ی اجرا……………………………………………………………………………… 68
5-7- روش و ابزار تجزیه و تحلیل…………………………………………………………….. 68
فصل چهارم: یافته های تحقیق
4-1- آمار توصیفی…………………………………………………………………………….. 70
4-1-1-جنسیت…………………………………………………………………………. 70
4-1-2- سن…………………………………………………………………………….. 70
4-1-3- وضعیت تاهل……………………………… .
4-2- تحلیل نتایج…………………………………………. .
فصل پنجم: نتیجه گیری پژوهش
5-1- یافتههای پژوهش………………………………………………………………………… 85
5-2- محدودیتهای پژوهش…………………………………………………………………….. 91
5-3- پیشنهادهای پژوهش……………………………………………………………………… 92
5-3-1- پیشنهادهای کاربردی…………………………………………………………… 92
5-3-2- پیشنهادات پژوهشی……………………………………………………………. 92
منابع…………………………………………………………………………………………….. 94
الف) منابع فارسی………………………………………………………………………… 94
ب) منابع انگلیسی………………………………………………………………………. 100
چکیده
پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه بین سبک های دلبستگی باسازگاری اجتماعی و هوش هیجانی دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم وتحقیقات کرمانشاه انجام گرفت. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان دانشگاه علوم تحقیقات واحد کرمانشاه بود که از بین آن ها نمونه ای به حجم 100نفربه روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب گردید.یرای گردآوری داده ها از پرسشنامه سبک های دلبستگی بزرگسالان PARS ، پرسشنامه سازگاری برای دانش آموزان دبیرستانی AISS و پرسشنامه هوش هیجانی سیبریا شرینگ استفاده شد.برای تحلیل داده ها از شاخص های آماری همبستگی پیرسون و آنالیز واریانس استفاده شد.یافته ها نشان دادند که بین سبک دلبستگی با سازگاری اجتماعی وهوش هیجانی رابطه وجود دارد. همچنین نتایج نشان داد بین سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی رابطه وجود دارد.
کلید واژگان: سبک های دلبستگی ،سازگاری اجتماعی ،هوش هیجانی ،دانشجویان
1-1- مقدمه
هر انسانی می کوشد تا خود را با محیط فیزیکی و روانی اش سازگار کند،زیرا انطباق با شرایط مختلف،از سلامت روانی آدمی حکایت دارد؛البته این سازگاری به معنای همرنگی و پیروی ناهشیار نیست بلکه می تواند دگرگونی را نیز به همراه داشته باشد. گاهی به لحاظ بروز عوامل تنش زا ، سازگاری انسان دچار اشکال شده،به بروز رفتارهای نا سازگار منجر می شوند؛بنابراین سازگاری ،مجموعه کنش ها و رفتارهایی است که فرد در موقعیت ها و شرایط جدید به منظور ارائه پاسخ های مناسب به محرک های موجود از خود بروز می دهد(آقامحمدیان ،1373).
یکی از مهمترین مسائل و مشکلات اجتماعی امروزه در جوامع گوناگون ،نابهنجاری های رفتاری و روانی و روش های مقابله با آنهاست،تردیدی نیست که در مسئله بهداشت روانی،سازگاری ،روز به روز بیشتر اهمیت می یابد.راجرز معتقد است شخصیت ناسازگار،همان فردی است که مورد تهدید درونی واقع شده است و بر عکس افراد سازگار،شخصیت هایی به نظر می رسند که در وجودشان هیچ نشانی از احساس تهدید نمی توان یافت(آقامحمدیان ،1373).
از آنجا که سازگاری می تواند واجد طیف گسترده ای باشد و ابعادی مانند اجتماع ، خانواده ،عواطف ، شغل ، بهداشت و ازدواج را شامل شود ، برخی از صاحب نظران ، سازگاری اجتماعی را رأس سایر ابعاد تلقی می کنند؛ ابعاد مسئله سازگاری ممکن است در هر دوره از زمان و در هر مرحله از تحولات اجتماعی تغییر کند؛ اما جامعه ای نیست که با مسئله ناسازگاری افراد خود مواجه نباشد. خوشبختانه بیشتر افراد با محیط خود هماهنگ هستند و بدون برخورد با دیگران ، خود را با گروهی که به آن وابسته اند ، تطبیق می دهند ولی افراد دیگری نیز هستند که با عادات و خصوصیات فکری و رفتاری خاص و نابهنجار، سازگاری اجتماعی خود را به اختلال دچار می کنند.
عوامل اجتماعی مهمی در بروز سازگاری نقش دارندکه یکی از این عوامل ،پاسخ دهی والد به نیاز های فرد در دوران کودکی است و به تشکیل سبک دلبستگی در کودک منجر می شود(بالبی ،1980).
بدون شک یکی از تحولات بسیار مهم در حوزه روانشناسی معاصر نظریه دلبستگی بالبی است که اهمیت نقش تجارب هیجانی اولیه کودک با مراقبت کنندههای خود را در رشد هیجانی و شناختی فرد برجسته می سازد(قربانی،1382).
از دیدگاه بالبی (1982، نقل از بری[1]، باروکلون و وردن[2]، 2007) افراد در نتیجه تعامل با مراقبتکنندههای دوران کودکی خویش به انتظارهایی دربارهی روابط اجتماعی و تجسمهایی از خود در رابطه با افراد مهم زندگی خویش، دست مییابند که در تمام مراحل زندگی تعیین کردهاند. این انتظارها و تجسم تفاوتهای افراد را در سه زمینه اصلی نشان میدهد؛ باورهای افراد دربارهی خود و دیگران، کنشهای بین فردی و نظم جوییهای عاطفی.
براساس نظریه دلبستگی فعالیت سیستم دلبستگی محدود به دوران کودکی نبوده و در تام طول زندگی و پیوندهای عاطفی دیگری چون دوستیها، ازدواج، روابط خویشاوندی و… فعال باقی میماند و انسانها در هیچ سنی به طور کامل از احساس اعتماد نسبت به افراد مهم زندگی آزاد نیستند (مظاهری، 1379، آنتیزورث[3]، 1989، هازان و شاور[4]، 1994).
بری و دیگوان[5] (2007) دلبستگی پیوند عاطفی عمیقی است که با افراد خاص در زندگی خود برقرار میکنیم طوری که باعث میشود وقتی که با آنها تعامل میکنیم احساس نشاط و شعف کرده و به هنگام استرس از اینکه آنها را کنار خود داریم احساس آرامش میکنیم.
دلبستگی نقش بسزایی در کمک کردن به افراد در برخورد با چالش های موجود دارد. به طوری که الگوهای دلبستگی ناسالم در طی دوره ی کودکی مشکل رفتاری و اعمال بزه را در افراد ایجاد میکند (شیور[6]، 2007).
هوش هیجانی جدیدترین تحول در زمینهی فهم رابطه میان تعلق و هیجان است. مفهوم هوش هیجانی یک حیطهی چند عاملی از مجموعه مهارتها و صلاحیتهای اجتماعی است که بر تواناییهای فرد برای تشخیص، درک، مدیریت هیجان، حل مسئله و سازگاری تاثیر میگذارد و به طرز موثری فرد را با نیازها، فشار و چالشهای زندگی سازگار میکند(برگ و برگ،[7] 2004).
سازگاری و موفقیت افراد وابسته به عملکرد یکپارچه توانش های هیجانی دارد. در واقع هوش هیجانی در پرورش سازگاری با تجارب و حوادث استرسزای وقوع یافته، پیشبینی اهداف مطلوب در آینده و نیز سازگاری با استرسهای مزمن نقش اساسی دارد (برون[8]، 2006).
هوش هیجانی مبتنی بر هیجان و عواطف بوده و افراد با هوش هیجانی بالاتر کمتر دچار افسردگی میشوند از لحاظ جسمی سالم تر و امکان جذب و بکارگیری آنها در سازمانها و نهادها بیشتر است و از لحاظ مهارتهای برقراری ارتباط در شرایط بهتری قرار دارند. لذا در این پژوهش تلاش میشود ضمن بررسی هوش هیجانی، سازگاری اجتماعی و سبکهای دلبستگی، نحوهی بکارگیری و تقویت آنها در زندگی روزمره و محیط کار و نیز در امر یادگیری و آموزش را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم.
1-2- بیان مساله
مطابق دیدگاه بالبی، دلبستگی، مهمترین دلیل تداوم و پیوستگی میان تجربه دلبستگی کودکی و دلبستگی در دوران نوجوانی و بزرگسالی، همین الگوهای فعالی درونی است. الگوهای فعال درونی، مدلهایی هستند که از تجربیات کودک با مراقبت کنندهها به وجود آمدهاند و نشان دهنده وضعیت فعلی شناختی است که افراد را به سوی این راهبردها و تجربههای منطبق با این مدلها هدایت میکند دلبستگی برای رشد روانی طبیعی و شکلگیری شخصیت سالم و روابط هیجانی مطلوب ضروری است توانایی فرد در تنظیم هیجانی، رشد فراخود و ایجاد همدلی همه مستلزم داشتن یک دلبستگی ایمن است هوش هیجانی در شکلگیری، گسترش و ادامه تعاملات انسانی موثر، نقش مهمی دارد و عموما یکی از عوامل اساسی هوش هیجانی این است که فرد راهبردهای ارتباطی را چگونه و در چه زمانی و به چه شکل مورد استفاده قرار دهد (خوشابی و ابوحمزه، 1386)، بار– آن[9] (به نقل از مایر، سالووی و کاروسو[10] 2000) معتقد است که هوش هیجانی یکسری از ظرفیتها، قابلیتها و مهارتهای غیرشناختی است که توانایی های فرد را در برخورد موفقیتآمیز با مقتضیات و فشارهای محیطی افزایش میدهند. درباره سبکهای دلبستگی و هوش هیجانی تحقیقات زیادی صورت گرفته است که نشان میدهد بین دو متغیر رابطه وجود دارد پژوهشگران بیان میکنند افراد با دلبستگی ایمن از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند (ذراتی، 1385).
کریمی (1391) در پژوهشی نشان داد همبستگی مثبت بیت دلبستگی ایمن و مولفههای هوش هیجانی (خود کنترلی، مهارت اجتماعی و همدلی) وجود دارد و می توان نتیجه گرفت افراد با دلبستگی ایمن؛ مهارتهای تنظیم هیجان بالاتر، ارتباطات بین فردی بیشتر و از مهارتهای همدلی بیشتری برخوردارند. همچنین افراد با دلبستگی اضطرابی از خود کنترلی، مهارت اجتماعی، خود انگیزی و همدلی کمتری برخوردارند. دلبستگی اجتنابی با هیچ یک از زیر مقیاسهای هوش هیجانی رابطه ندارد.
نتایج پژوهش کافتسیوس[11] (2004) حاکی از رابطه مثبت سبک دلبستگی ایمن با تمامی زیر مقیاسهای هوش هیجانی (به استثنای ادراک هیجانی) و نمره کل هوش هیجانی است، دلبستگی اضطرابی-دوسوگرا با تمامی زیر مقیاسهای هوش هیجانی رابطه منفی دارد ولی این رابطه معنیدار نیست.
انجمن روان پزشکان آمریکا (1994) سازگاری اجتماعی را چنین تعریف میکند: هماهنگ ساختن رفتار به منظور برآورده ساختن نیازهای محیطی که غالبا مستلزم اصلاح تکانهها، هیجانها یا نگرشهاست به طور کلی سازگاری اجتماعی را به عنوان جریانی میتوان تعریف کرد که به وسیلهی آن روابط میان افراد، گروهها و عناصر فرهنگی در وضعیتی رضایت بخش برقرار باشد (صدیقی، 1380).
یکی از الگوهایی که ممکن است با سازگاری اجتماعی در ارتباط باشد، ظرفیت هیجانی یا هوش هیجانی افراد است؛ همان چیزی که این تحقیق میکوشد آن را تبیین نماید. منظور از هوش هیجانی، توانایی فرد در بازنگری احساسات و هیجانهای خود و دیگران، تمیز قائل شدن میان هیجانها و استفاده از اطلاعات هیجانی به صورت سالم در حل مساله و نظم بخشی رفتار است (سالووی و مایر، 2000).
دویلی و مارکیویکز[12] یک تحقیق طولی در مورد دلبستگی والدین و اثرات آن بر سازگاری انجام دادند و نتایج به دست آمده نشان داده است که دلبستگی ایمن بدون تردید با سازگاری با توجه به سطوح مشکلات درونزاد، عزت نفس پیشرفت تحصیلی دو سال بعد، رابطه دارد (دویل، 2005).
بررسی پژوهشها از ارتباط میان سبک های دلبستگی و سازگاری در موقعیتهای مختلف حاکی است. در پژوهش نیگل وساندین[13]، میان سبک دوسوگرادر زنان و کاهش میزان سازگاری، ارتباطی معنادار گزارش شده است (نیگل و ساندین، 2001).
فرا تحلیلی که توسط اشنایدر[14] و همکاران انجام گرفته است نشان میدهد که بین کیفیت دلبستگی مادر کودک و سازگاری اجتماعی رابطه وجود دارد (اشنایدر، 2001).
در سال های اخیر رابطه ی هوش هیجانی با متغیر های مهمی از جمله سازگاری بررسی شده است (کرمی و همکاران ،1390 ؛ رحیم زاده ،1387؛ میکائیلی و امام زاده ، 1387 ؛ بنکداری ،1384 ؛ فرقدانی ،1383 ؛ مارگوئس و همکاران ،2006 ؛ آدیمیو ،2005 ؛ پارکر و همکاران ،2004 ؛ کریک ،2002 ؛ مایر و همکاران ،2000).همچنین در تحقیقات (رحیم زاده ، 1382 ؛ برک به نقل از افتخار ،1376 ؛ دادستان ، 1374 ؛ ساوک ،2003 ؛ هازان و شیور ،1987 ؛ واتر و وال ،1987 ؛ جان بالبی و مری آینزورث ، 1950 ) رابطه ی سبک های دلبستگی با سازگاری بررسی شده است.
امانی (1391) نتایج این پژوهش نشان داد که میان سبک دلبستگی و سازگاری رابطه معناداری وجود دارد؛ لذا با توجه به پژوهش هایی که در این زمینه انجام شده است و توجه ویژه به قشر جوان و دانشجو ،تاثیرهوش هیجانی و سازگاری بر روند زندگی ، پژوهش حاضر به دنبال بررسی رابطه ی سبک های دلبستگی با سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی در بین دانشجویان می باشد.
1-3- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
کیفیت ارتباط بین فردی، در تحول راهبردهای نظم بخشی هیجانی و عاطفی نقش به سزایی دارد. دلبستگی ایمن از طریق ارتباط با راهبردهای انطباقی و سازش یافته، روابط عاطفی مناسب و در نهایت بهزیستی افراد را پیش بینی میکند و دلبستگی ناایمن میتواند از طریق راهبردهای غیر انطباقی نظم بخشی هیجانی و عاطفی با خلق منفی، اضطراب، اجتناب و مشکلات بین فردی ارتباط داشته باشد.
سازگاری با محیط اطراف برای هر فردی لازم و ضروری است و بدون داشتن سازگاری، علاوه بر این که بسیاری از نیازهای انسانی تامین نمیشود، فرد از سوی جامعه به شدت طرد شده و تعاملات اجتماعی او به پایینترین سطح خود میرسد. یکی از مهمترین مسائل و مشکلات اجتماعی امروزه در جوامع گوناگون، نابهنجاریهای رفتاری و روانی و روشهای مقابله با آنهاست، تردیدی نیست که در مسئله بهداشت روانی، سازگاری روبه روز، بیشتر اهمیت مییابد. اما جامعهای نیست که با مسئله ناسازگاری افراد خود مواجهه نباشد. خوشبختانه بیشتر افراد با محیط خود هماهنگ هستند و بدون برخورد و اصطکاک با دیگران، خود را با گروهی که به آن وابستهاند، تطبیق میدهند ولی افراد دیگری نیز هستند که با عادات و خصوصیات فکری و رفتاری خاص و نابهنجار، سازگاری اجتماعی خود را به اختلال دچار میکنند. فرایند سازگاری و ناسازگاری را باید خطی پیوسته، طولانی و مدرج تجسم کرد که هر نقطه از آن، درجهای از سازگاری را بیان میکند (امانی، 1391).
در مورد اهمیت مطالعه در رابطه با دلبستگی میتوان گفت علاوه بر آن که، فرد می تواند خود را ارزشمند و خاص تعبیر کرده، احساس ارزشمندی، محبوبیت و پذیرفته شدن داشته باشد. افراد باید مظهر دلبستگی را در خود ایجاد کنند و میتوانند روابطی صمیمانه و رضایت بخش با دیگران شکل داده، حمایت دیگران را در هنگام نیاز فراهم آورند که خود در ارتقای سازگاری، بسیار موثر است. در نهایت با توجه به نظریه دلبستگی، اساس ایمنی هر فرد در خصوص نگارههای دلبستگی در کودکی گذاشته میشود، در دسترس بودن و پاسخگویی عاطفی، بلوکهای سازنده روابط ایمن هستند در پی آن، دلبستگی ایمن، اساس ایمنی را برای افراد مهیا میسازد که به واسطه آن، افراد میتوانند دنیایشان را کشف کرده، پاسخ های سازگارانهتری به محیط اطرافشان بدهند؛ از این دیدگاه، بهداشت روانی در زمینه سازگاری، در بعد پیشگیرانه، مستلزم فراهم سازی زمینههای لازم برای شکلگیری دلبستگی ایمن در چارچوب روابط کودک-مادر است؛ از سوی دیگر، درک و فهم آثار نسبی کیفیت دلبستگی میتوانند در موقعیتهای آموزشی، بالینی و درمانی برای مشاوران، روان شناسان و درمانگران مفید باشد (کریمی، 1391).
همچنین در مورد اهمیت و ضرورت مطالعه هوش هیجانی میتوان گفت در شکلگیری، گسترش و ادامه تعاملات انسانی موثر، نقش مهمی دارد و عموما یکی از عوامل اساسی هوش هیجانی این است که فرد راهبردهای ارتباطی را چگونه و در چه زمانی و به چه شکل مورد استفاده قرار دهد. از آنجایی که قشر وسیعی از جامعه ی ما را دانشجویان تشکیل می دهند و این افراد در اینده نقش پذیر هستند، در نقش های اجتماعی در مشاغل مختلف ظاهر می شوند و نقش مهم والدینی را بر عهده می گیرند و در عرصه های اجتماعی کلان ظاهر می شوند، لذا ضرورت ایجاب نمود تحقیق خویش را در خصوص سازگاری اجتماعی دانشجویان انجام دهم. با توجه به پیشرفت علوم و گسترش جوامع انسانی و نیاز های روز افزون ما در محیط اجتماعی ضرورت ایجاب نمود در خصوص سازگاری بیشتر افراد در جهت ارتقاء دانش و آگاهی آن ها در پیرامون زندگی اجتماعی،که به دلیل دغدغه های فراوان دارای اوضاع روحی نا مناسب هستند لذا افراد ایمن با سلامت و بهداشت روانی بالا میتوانند در این سطح جامعه موفق تر ظاهر شوند. هر چند برای شناسایی عوامل مرتبط با سازگاری تلاش های نظری و تجربی زیادی صورت گرفته است اما تلاش کمتری متوجه شناسایی نقش سبکهای دلبستگی در سازگاری بوده است و همچنین مطالعات انجام شده بیشتر درباره ی جمعیت عمومی و نه اقشاری خاص از جامعه به ویژه دانشجویان بوده است .از آنجایی که بنظر می رسدپژوهش هایی محدود در زمینه بررسی ارتباط میان سبک های دلبستگی و میزان سازگاری و نیز هوش هیجانی انجام شده است ،انجام پژوهشی در این زمینه دارای اهمیتی بسزا است. مطالعات زیادی در رابطه با سبکهای دلبستگی، سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی صورت گرفته است، با این وجود مطالعات چندانی همهی این متغییرها را به عنوان عامل سازگاری فرد در اجتماع بررسی نکردهاند. با مطالعهی همزمان این متغییرها واند تبیین آنان در توجیه سازگاری فرد در اجتماع را تعیین کرد.
از آنجایی که استان کرمانشاه منطقهای کوهستانی و جنگ زده میباشد ساکنین این استان به دلیل مشکلاتی که با آن رو برو هستند از لحاظ سازگاری اجتماعی نسبت به سایر استانها انعطافپذیری کمتری دارند لذا مطالعه حاضر بر آن شد تا تاثیر سازنده سازگاری اجتماعی در ابعاد زندگی فردی، خانوادگی، شغلی و … مورد ارزیابی قرار دهد.
در حقیقت تحقیق و بررسی متغیرها و نتایج حاصل از این پژوهشها باعث توجه هر چه بیشتر محققان به متغییرهای فوق و نقش آن ها در ایجاد و تداوم سازگاری هیجانی و اجتماعی در افراد خواهد شد. و همچنین زمینهساز پژوهشهای دیگر در این راستا میشود. از این رو پژوهشهایی در این رابطه امری قطعی به نظر میرسد.
1-4- اهداف تحقیق
1-4-1- هدف اصلی
رابطه سبکهای دلبستگی با سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه در سال 94-1393 است.
1-4-2- اهداف فرعی
- تعیین رابطه سبکهای دلبستگی با سازگاری اجتماعی
- تعیین رابطه سبکهای دلبستگی با هوش هیجانی
- تعیین رابطه سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی
1-5- فرضیه های پژوهش
- بین سبک های دلبستگی با سازگاری اجتماعی رابطه وجود دارد.
- بین سبک های دلبستگی با هوش هیجانی رابطه وجود دارد.
- بین سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی رابطه وجود دارد.
1-6- تعریف متغیرها
1-6-1- تعاریف مفهومی
دلبستگی : دلبستگی[15] پیوند عاطفی هیجانی نسبتا پایداری است که بین کودک و مادر یا افرادی که نوازد در تعامل منظم و دائم با آنهاست، ایجاد میشود (پاپالیا[16]، 2002).
سازگاری اجتماعی: سازگاری به لحاظ روانشناسی؛ یعنی تطبیق با محیط به منظور رفع نیازهای فرد است. پور مقدس جریان سازگاری اجتماعی فرد را اینگونه بیان میکند، هر کس احتیاجات روانی دارد که باید برطرف نموده تا تعادل روانی برقرار سازد. (آذین،1391).
هوش هیجانی: «سالوی و مایر» هوش هیجانی را شکلی از هوش اجتماعی مطرح کرد که شامل توانایی کنترل احساسات و هیجانات خویش و دیگران، تشخیص هیجانات در خود و دیگران، پذیرش چشماندازهای سایر افراد، کنترل روابط و توانش های اجتماعی می باشد. (بار-آن، 1997، ترجمه: رضوانی، 1383).
1-6-2- تعریف عملیاتی
دلبستگی : نمرهای است که آزمودنیها از پرسشنامه راهنمای مقیاس دلبستگی بزرگسالان PARS به دست آورده اند.
هوش هیجانی: نمرهای است که آزمودنیها از پرسشنامه هوش هیجانی سیبریا شرینگ[17] به دست آورده اند.
سازگاری اجتماعی و عاطفی: نمرهای است که آزمودنیها از پرسشنامه سازگاری برای دانشآموزان دبیرستانی (AISS) به دست آورده اند.
قیمت :37500 تومان
بلافاصله پس از پرداخت ، لینک دانلود فایل در اختیار شما قرار می گیرد
و در ضمن فایل خریداری شده به ایمیل شما ارسال می شود.
پشتیبانی سایت serderehi@gmail.com
[add_to_cart id=157352]
—-
پشتیبانی سایت :
* parsavahedi.t@gmail.com
پایان نامه بررسی سبک های دلبستگی و اختلالات رفتاری کودکان اوتیسم
[add_to_cart id=616167]
(در فایل دانلودی نام نویسنده و استاد راهنما موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
چکیده
هدف پژوهش حاضر تبیین رابطه ی سبک دلبستگی مادران و سبک کمال گرایی مادران و سبک والدگری با اختلالات رفتاری کودکان اوتیسم می پردازد.روش پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر ماهیت و روش توصیفی از نوع همبستگی است.جامعه آماری شامل 180 نفر کودکان اوتیسم شهر شیراز بودند و به دلیل کوچک بودن حجم جامعه همه آنها به عنوان نمونه انتخاب شدند،ابزار پژوهش شامل پرسشنامه ی سبک های دلبستگی کولینز ورید،(کولینز و رید[1]،1990،به نقل از پاکدامن،1380)،به منظور بررسی روایی و پایایی آزمون نشان دادند که زیر مقیاسهای نزدیک بودن،وابستگی و اضطراب در فاصله زمانی 2 ماده و حتی در طول 8 ماه پایدار ماندند آلفای کرونباخ در تمامی موارد مساوی یا بیش از 80% است آزمون از اعتبار بالایی برخوردار است،سبک های کمال گرایی تری-شورت ضریب بازآزمایی این آزمون 86% بود ،سبک های والدگری بامریند اعتبار بازآزمایی این پرسشنامه را برای سهل گیرانه 69%،برای آمرانه 77% و برای اقتدار منطقی 73% گزارش کرده است،اختلالات رفتاری کودکان اوتیسم (فرم والدین) برای پایایی آزمون از آلفای کرونباخ استفاده شد،به منظور بررسی روایی نسخه ی نهایی آزمون از روش تحلیل عاملی استفاده شد ، ضریب اعتبار نیز با آلفای کرونباخ پس از حذف 13 سوال برابر با 94% بدست آمد که توسط مادران تکمیل شدند.برای تحلیل داده های پژوهش از روش های آماری شامل میانگین وانحراف معیار ودر سطح استنباطی از همبستگی و رگرسیون خطی همزمان استفاده شد.نتایج پژوهش نشان داد که سبک های دلبستگی و سبک های کمال گرایی مادران و سبک های والدگری با اختلالات رفتاری کودکان اوتیسم رابطه ی معنادار دارد.بنابراین سبک دلبستگی ایمن ، کمال گرایی مثبت و سبک والدگری اقتدار منطقی اختلالات رفتاری کودکان اوتیسم را بطور منفی و معکوس پیش بینی می کند.دلبستگی اجتنابی و اضطرابی، کمال گرایی منفی و سبک والدگری آزاد گذار اختلالات رفتاری کودکان اوتیسم را بطور مثبت و مستقیم پیش بینی می کنند.
واژه های کلیدی :سبک های دلبستگی،سبک های کمال گرایی،سبک های والدگری،اختلالات رفتاری،کودکان اوتیسم
مقدمه
اختلالات نافذرشد[2] اولین بار در سال 1980 برای شرح گروهی از اختلالات بكار برده شد كه با مشخصات اختلال در ایجاد روابط معمول بین فردی و اجتماعی و اختلال درفعالیتهای تصوری [3]و اشكال در به دست آوردن مهارتهای گفتاری وغیر گفتاری و تمایلات محدود به یک سری فعالیتها و علائق و تمایل به تكرار نمودن آنها تعریف می شد. اوتیسم یكی از شایعترین اختلالهای روانپزشكی كودكی اوتیسم میباشد. علیرغم دامنه وسیع رفتارهایی كه بهوسیله واژه اوتیسم پوشش داده میشود، تقریبا چهار نشانه وجود دارد كه بهطور غیرقابل تغییر مورد تأكید است: انزوای اجتماعی، عقبماندگی ذهنی، نقایص زبانی و رفتارهای كلیشهای. این كودكان از هر تماس اجتماعی كنارهگیری میكنند؛ وضعیتی كه در تنهایی افراطی اوتیسم نامیده میشود (شهریاری،1386،به نقل از سالمی خامنه،1391)،اوتیسم یک بی نظمی پیچیده در کارکرد ارتباطی است که با اختلال رفتاری همراه است. این آسیب شناسی به مجموعه ای از ابزارهای ارتباطی و تماس با دیگری مربوط می شود و بزودی به عنوان یک اختلال رشدی ظاهر شده و تمام قلمروهای اکتسابی کودک را دچار آسیب می کند (دومانت و دبرا[4]،2005 به نقل از یقینی ،1392). این اختلال معمولاً تا پیش از 3 سالگی تشخیص داده میشوند، ولی با بررسی دقیق رفتار کودک، میتوان سن تشخیص را تا زیر 2 سال، تقلیل داد(گری و تانژ[5]،2001).
ویژگیهای اختلال اوتیسم و همچنین گاهی تشخیص دیر هنگام و دشوار، بروز علایم بعد از یک دوره طبیعی و نرمال رشد کودک، فقدان درمانهای قطعی و موثر و پیش آگهی نه چندان مطلوب، می تواند فشار روانی شدیدی را بر خانواده و والدین کودک تحمیل کند. در هر اختلال مزمنی پس از مراجعه به پزشک و انجام معاینهها و آزمایش های متعدد اختلال تشخیص داده می شود، شرایط پر درد و رنج برای خانواده به وجود می آید و خانواده را به شدت تحت تاثیرخود قرار می دهد. واکنشهای اولیه والدین به این مساله می تواند بسیار متفاوت باشد اما اغلب این واکنشها تحت تاثیر باورهای مختلف پدر و مادر و محیط اطرافشان دارای طیف وسیعی از انکارکلی مساله و کنار نیامدن با آن و یا پیگیری شدید برای درمان متفاوتند و به خاطر مشکلات فراوان این کودکان، خانوادهها و به خصوص مادران دارای کودک اوتیسم از تنشها و فشار های روانی زیادی رنج میبرند ( رضایی و همکاران ،1391،به نقل از میرهاشمی،1385).
تحقیقات نشان داده است که خانوادههای کودکان اوتیسم بیشتر از خانوادههای کودکان عقب مانده ذهنی و سندرم داون استرس داشته و با آن درگیر هستند(گری[6]،1997). این اختلال تنیدگیهای روانی بسیاری را برخانواده تحمیل می کند از آن جمله میتوان به سطوح بالای اضطراب، تنیدگی، انزوا و بلاتکلیفی، در والدین و همشیران کودک در خودمانده اشاره کرد (وبستر[7] و همکاران،2004،به نقل از عبادی بناب،1385).کودک اوتیسم و والدین نه تنها بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند بلکه سایر اعضای نظام خانواده یعنی دیگر فرزندان را تحت تاثیر قرار می دهند. وجود کودک اوتیسم اغلب ضایعات جبران ناپذیری را بر پیکر خانواده وارد می کند. میزان آسیب پذیری خانواده در مقابل این ضایعه گاه به حدی است که وضعیت سلامت روانی خانواده دچار آسیب شدیدی می شود (نریمانی ، آقا محمدیان و رجبی ،1386) .
کودک اوتیسم درگیر مشکلات رفتاری از قبیل 1- این کودکان به ندرت ارتباط چشمی با دیگران برقرار می کنند. 2- به چیزهایی که علاقه مند هستند اشاره نمی کنند 3- قایم موشک یا دالی موشه بازی نمی کنند 4- لبخند اجتماعی یا حالات چهره ای (خنده ،گریه،تعجب،هیجان،ترس،خشم و …) را به ندرت نشان می دهند. 5- وقتی کودکان دیگر می خواهند به آنها نزدیک و یا با آنها ارتباط برقرار کنند،از آنها دوری و اجتناب می کنند. 6- واکنش شدیدی در مقابل بافت ها، صداها یا نورهای خاص نشان می دهند. 7- اصرار بر اجرا و انجام کارهای روزمره در یک حالت یا توالی خاص دارند،خود را مستلزم به استفاده از روال یا غذای خاصی می کنند و در صورت بروز تغییر کوچکی به سختی آرام می شوند. 8- علاقه ای خاص به اشیای غیر عادی مانند:پریز برق،درها،پنکه ها وچرخ ها دارند،به صورتی که پرت کردن حواسشان از این گونه کارها بسیار دشوار است. 9- ترس های غیر عادی دارند ،اما ممکن است از بزرگترها نخواهند که آن ها را آرام کنند (ساحل مرادی،1392).
مطالعات انستیتو فرانس پاستور در18 دسامبر 2006 حاکی از این است که اختلال های درخودماندگی ناشی از تغییرات جزئی در ژن هایی است که ساختار مغز را کنترل می کند ، هیچ ژن آتیسم منفردی وجود ندارد اما، تغییرات در حوزه مشخصی از یک کروموزوم انسان غالباً در افراد با اختلالات طیف اتیسم دیده می شود( شانک 3) نام یکی از سه ژن در این قسمت کروموزوم می باشد. برگران و همکاران او به این نتیجه رسیدند که افراد مهارتهای گفتار و زبان اجتماعی را به نحو مناسبی فقط وقتی پرورش می دهند که دقیقاً مقدار درستی از این ژن و سایر ژن های مرتبط با اتیسم را داشته باشند ( دانیل دنون[8] ، 2006 ؛ به نقل از ، یقینی و همکاران ،1391).علیرغم آثار شناخته شده ی ژنتیکی بر این اختلال نمی توان نقش خانواده بویژه مادر را در اختلالات رفتاری این کودکان نادیده گرفت.
بسیاری از فرزندان موفقیتهای خود را مرهون رفتار والدین به ویژه مادر می دانند. مادر با تشویق فرزندان می تواند موجب تقویت اعتماد به نفس در آنها شود اما باید توجه داشت که توقع زیاد و ایده آلی موجب احساس ضعف و کمبود در فرزند می شود. به تدریج رفتار دیگران را نیز کامل و شایسته ستایش و تحسین نمی بیند. بدین ترتیب نمی تواند به طور صادقانه به افراد محبت بورزد و از زندگی لذت ببرد و امکان دارد منزوی شود. در مقابل مادرانی که می پذیرند همه افراد نکات ضعف و قوت دارند و فرندانشان نیز از این مورد مستثنی نیستند عموماً فرزندانی منطقی-عادل و منصف خواهند داشت که در روابط اجتماعی نیز افرادی موفق و فعال بوده و از بودن با افراد گوناگون با خصوصیات متفاوت لذت می برند. فرزندان باگذشت مادر ارزش بخشش را درمی یابند و در ضمن اینکه کینه توز نخواهند شد اشتباهات خود را نیز مانند دیگران می بخشند و احساس گناه نمی کنند تا این احساس را به دیگران هم منتقل کنند(مرکز تخصصی تستهای سلامت جنین و غربالگری نوزادان،1393).
زیلروسیگمن[9](2002،به نقل از غباری بناب،1385) ، نیز در پژوهش خود دریافتند كه رفتارها و حساسیت والدین كودكان درخودمانده بر رشد مهار تهای ارتباطی در كودكانشان تأثیر می گذارد. روان تحلیل گران ویژگیهای مادر را عامل تأثیرگزار مهمی در رشد كودك می دانند. از این دیدگاه ماهیت رابطه والدین با كودك طی دوران نوزادی و كودكی عامل علّی اساسی درشخصیت و رفتار كودك است. ویژگیهای مادر نحوه و كیفیت تعامل مادر با كودك را تحت تأثیر قرار می دهد. ماهلر معتقد است باید مبانی نابهنجاریها را در قلمرو روابط مادر- كودک جستجو كرد. به عقیده او درخودماندگی ناشی از شكست در گذار از مرحله درخودماندگی بهنجار به مرحله همزیستی است(دادستان،1378،به نقل از مردانی،1391).
توجه به اهمیت نقش مادر در شکل گیری ویژگی های مثبت و منفی ممکن است موجب نادیده گرفتن نقش پدر و نحوه ی کلی تعاملات والدفرزندی، در خانواده شود.بنابراین پژوهش حاضر با در نظر گرفتن اولویت مادر به بررسی سبکهای والدگری خانواده که در بر گیرنده ی نقش پدر و مادر است نیز می پردازد.
بیان مسئله
اختلال درخودماندگی[10] كه بر اساس تحول نا بهنجار تعامل اجتماعی و ارتباطی و بر مبنای محدودیت قابل ملاحظه فعالیتها ور غبتها مشخص می شود، از وخیم ترین و ناشناخته ترین اختلالات دوران كودكی است. احتمالاً علل زیست شناختی متعدد و همراه با تأثیر عوامل روانی – اجتماعی مختلف به طیف گسترده رفتارهای نامعمول افراد درخودمانده منجر می شو عملکر د غیرطبیعی در هر یک از زمینه های مذکور تا سن ۳ سالگی بروز می نماید(دادستان،1387،به نقل از غباری بناب،1385).
اختلالات نافذ رشد شامل اختلالات درخودماندگی اوتیسم، سندرم رت[11] ،توقف رشد در ۱۲ ماهگی و کاهش رشد سر، سندرم آسپرگر[12]،اوتیسم خفیف، رشد گفتار و زبان طبیعی با نقایص اجتماعی کم تر از اوتیسم اختلال فروپاشنده دوران کودکی، از بین رفتن قدرت تکلم و عقب ماندگی ذهنی و اختلال فراگیر رشد طبقه بندی نشده می باشد که در این میان اوتیسم از همه شا یع تر است . بیش از دوسوم افراد مبتلا به اوتیسم، دچار عقب ماندگی ذهنی می باشند و وجود عقب ماندگی ذهنی برای تشخیص ضروری نیست علت این بیماری شناخته شده نیست اما به نظر می رسد عوامل ژنتیکی نقش مهمی در بروز آن داشته باشند.
بیش از دوسوم افراد مبتلا به اوتیسم،دچار عقب ماندگی ذهنی می باشند و وجود عقب ماندگی ذهنی برای تشخیص ضروری نیست. شیوع این اختلال در پسرها حدود 3 تا 4 برابر دخترها میباشد. میزان شیوع اتیسم حدود 2 تا 6 نفر از هر 10000 كودك آمریكایی است. در كشوری مانند ایران با جمعیت حدود 70 میلیون نفر احتمال می رود حدود 280 هزار بیمار اُتیستیک وجود داشته باشند و فراموش نكنید كه این تعداد هر روز در حال رشد می باشد (به نقل از مركز كنترل و پیشگیری بیماریها در آمریكا سال ،2001)
با تولد كودك دچار درخودماندگی و آگاهی از اختلال وی، والدین غالباً دچار بهت زدگی، ناباوری و درپی آن سرخوردگیهای شدیدی می شوند. آنها بایستی با این واقعیت كه كودكشان شرایطی دارد كه وی را تا پایان عمر درگیر می كند، كنار بیایند و انتظاراتشان را متناسب با محدودیتهای او كنند(پیرس و بیلی و هیگنیز[13]،2005).وجود این نوع مشکلات رفتاری در کودکان می تواند بر رفتار فرزندپروری والدین نیز تأثیرگذار باشد(فاربوتکو،سوفرونوف[14]،2007).والدینی که فرزندان دارای مشکل رفتاری با اختلال اوتیسم دارا هستند از استرس بالا،اضطراب،تنش،انزوا و بلاتکلیفی برخوردار هستند که همه اینها بر نحوه عملکرد و حتی بهبود عملکرد کودکان و یا ایجاد مشکلات رفتاری تاثیر دارد (شیفر[15]،2004).بنابراین پدر و مادر کودک دارای اختلال رفتاری به عنوان اولین مربی به مشکل گفتار، مهارتهای اجتماعی،خودآزاری،دیگر آزاری،پرخاشگری کودکان خود کمک می کنند)هوگستن[16]،2010،به نقل از تاینگ زو،2014).دو عامل مهم که بر مشکل رفتاری کودکان می تواند تاثیر مثبت و منفی بگذارد:1-استرس و سطح احساسات کودک 2-استرس و سطح احساسات پدر و مادر،که احساسات والدین تاثیر تعیین کننده ای بر احساسات کودک و رفتار کودک دارد(می کاب[17]،2012،به نقل از تاینگ زو،2014).
برقراری پیوندهای عمیق با شخص مهم زندگی یعنی مادر برای نوزاد انسان،ارزش حیاتی دارد و این توانایی به صورت ذاتی در او وجود داردو موجب مشکلات رفتاری و اضطراب کمتر فرزند می گردد ( محمدی، ۱۳۸۳).مراقبتهای منظم و محبت آمیز مادر برای ایجاد احساس اعتماد در کودک ضروری است و خصیصه ی تکراری و ارضاء کننده ی این مراقبت ها، موجب می شود که بعدها کودک بتواند مشکل رفتاری و ناکامی را بهتر تحمل کند،در عوض اگر مراقبت پایدار نباشد،در کودک مشکلاتی از جمله: احساس عدم اعتماد نسبت به اطرافیان رشد کرده و سبب دلهره و اضطراب و مشکل رفتاری خصوصا در شرایط ناکام کننده می شود (دیلی[18]،2010،به نقل از ایگور سوتگیا،2011).برای آنکه کودک به شکل سالم و هنجار رشد یابد بایستی در حد معقول نیازهای شخصیتی ، روانی ، فیزیکی و اجتماعی او ارضا شود . ناکامی در رفع این نیازها باعث مشکلات رفتاری ، بزهکاری و ناشادی کودک میگردد و شرایط خانوادگی زمینه ساز این ناکامی هاست . از جمله این شرایط : خانواده های از هم پاشیده ، طردشدگی کودک ، سخت گیری و محدودیت شدید ، فقر و کمبودهای شخصی و نبودن معیارهای صحیح اعتقادی و اخلاقی در خانواده را می توان نام برد)سیف نراقی و نادری،1389).
بالبی مدعی شد كه پاسخ گویی والدین به نشانه های رفتار دلبستگی كودك و در دسترس بودن آن ها در موقعیت های استرس زا، پایگاهی امن برای كودك فراهم میسازد كه بر اساس آن انتظارات وی از محیط سازماندهی می شود( کشکولی،1379،به نقل از مرادی،1392).
اینسورث، بلهار، واترز و وال(2008)، بیان کردند كه سبك های دلبستگی محصول تجربه های كودك از رابطة كودك– مادر هستند و سه سبك دلبستگی ایمن، اجتنابی واضطرابی را متمایز کردند.بنابراین معتقد بودند که كودكان ایمن به دسترس پذیری مادر بیش تر اعتماد دارند و بیش از كودكان ناایمن اجتنابگر و دوسوگر ا از وی به عنوان پایگاه امن استفاده می كنند. هنگام بازگشت مادر پس از جدایی كوتاه مدت، كودكان ایمن با وی به سهولت تماس و تعامل برقرار می كنند، كودكان اجتناب گر با گسستن و اجتناب ورزیدن واكنش نشان می دهند، و كودكان دوسوگرا به افزایش تردید و دوسوگرایی بین دلبستگی و عصبانیت است و در این مواقع است که کودک درگیر مشکلات رفتاری می گردد.با توجه به اینکه سبک های دلبستگی به سالهای بزرگسالی نیز انتقال می یابد و مادری که در دوران کودکی خود به هر کدام از سبک های دلبستگی گرایش داشته باشد ،در بزرگسالی با فرزند خود مطابق با همان سبک رفتار می کند ،پژوهش حاضر این مسئله را مد نظر قرار داده است.علاوه بر این ویژگی شخصیتی کمال گرایی مادر نیز از جمله مواردی است که می تواند بر تعامل او و کودکش اثرگذار باشد.
هماچك[19](1978،به نقل از آرمین،1390)،با تمایز كمال گرایی بهنجار و نوروتیک معتقد است كه كمال گرای بهنجار از تلاش و رقابت برای برتری و كمال لذت می برد و در عین حال محدودیت های شخصی را به رسمیت می شناسد؛ و كمال گرای نوروتیک به دلیل انتظارات غیر واقع بینانه هرگز از عملكرد خود خشنود نخواهد شد . به طور كلی دو بعد بهنجار و نابهنجار كما ل گرایی مورد تأیید قرار گرفته است. تری شورت، اوئنز، اس لد و دیویی(2009،به نقل از خرمایی،1390)،بر اساس تقسیم بندی بهنجار نوروتیک كمال گرایی در چارچوب یک مدل نظری، دو نوع كمال گرایی مثبت و منفی را متمایز كردند. كمال گرایی مثبت به آن دسته از شناخت ها و رفتارها اطلاق می شود كه هدفشان كسب موفقیت ها و پیشرفت های سطح بالا به منظور دستیابی به پیامد های مثبت است. كمال گرایی منفی به شناخت ها و رفتارهایی گفته می شود كه هدفشان كسب موفقیت ها و پیشرفت های سطح بالا به منظور اجتناب یا فرار از پیامدهای منفی است.
شكست مادر در ایجاد یک ارتباط گرم، حساس وپاسخ دهنده در سال اول زندگی مشكلات خلقی و رفتاری پایداری در كودك ایجاد میكند(شفران [20]و همکاران،2002).فرزندان والدین کمال گرا از اختلالاتی نظیر بی اشتهایی عصبی،افسردگی،پرخاشگری،اختلال وسواسی ،پرخوری روانی فاصله دارند(منسل[21]،2007).والدین کمال گرا از تایید رفتار فرزندان خود اجتناب می کنند و به بهتر انجام دادن آن رفتار اصرار می ورزند(پپ[22] ،1998). سازه کمال گرایی می تواند بهنجار یا نوروتیک باشد.کمال گرایی یک عامل تهدید کننده دزر رشد بی اشتهایی روانی و پرخوری روانی به شمار می رود.همچنین شواهدی وجود دارد که نشان می دهد کمال گرایی می تواند موانعی را در درمان موفقیت آمیز افسردگی،پرختشگری،مشکل رفتاری ایجاد کند و بخش مهم اختلال شخصیت وسواس-بی اختیاری محسوب گردد(کامور[23]،1960).کمال گرایی را شیوه ای از زندگی می داند که فرد برای رهایی از اضطراب اساسی آن را به کار می بندد. گرچه در مفهوم کمال گرایی به صورت گسترده توجه روانشناسان را به خود اختصاص داده است.اما هنوز به عنوان پدیده ای تقریبا” ناشناخته و ناسازگار تعریف شده است(شفران،کوپر و فربرن،2001).بدیهی است که مادران کمال گرا به ویژه کمال گرای منفی معیار های خود را برای کودکانشان نیز به کار می گیرند و پیامد های منفی معیار های سخت گیرانه شامل حال فرزندان آنها هم خواهد شد.این موضوع بویژه زمانی که کودک آنها دارای اختلال اوتیسم باشد حساسیت ویژه ای پیدا می کند.
اگر کمال گرایی را دو روی یک سکه فرض کنیم در این صورت یک روی آن کسب موفقیت و نیل به هدف و روی دیگر آن ترس از شکست یا سرزنش افراد یا دیگر پیامدهای اجتماعی مربوط به شکست است.قربانیان چنین ترسی معمول تلاش می کنند تا آنجا که می توانند از موقعیت هایی که پیش بینی می کنندعملکردشان در آن موقعیتها طبق استانداردها و ملاکها ی سطح بالا مورد قضاوت قرار خواهد گرفت اجتناب کنند .از سوی دیگرتاثیر تفکر کمال گرایی بر اضطراب نیز مورد ارزیابیهای دیگران از خود که از مولفه های بنیادین کمال گرایی منفی است بارشد و حالات اضطرابی در ارتباط است(شفران،کوپر و فربرن[24]،2001).
گستره ادبیات پژوهشی مربوط به عوامل خطرساز مشکلات رفتاری در کودکان، عمدتاً روی عوامل خانوادگی به عنوان پیش بینی کننده های مشکلات رفتاری تمرکز نموده اند(مارشاک و سیلیگمن[25]،2000).خانواده های کودکان بامشکلات رفتاری اغلب به علت نیازهای خود با چالشهای زیادی روبرو هستند و به طور معمول برای سازماندهی محیط خانوادگی خود و به دست آوردن منابعی که نیازهای کودك خویش را، برآورده کنند، تلاش زیادی را انجام می دهند(حسینی،1388). شیوة فرزند پروری از دو عنصر تشكیل شده است : در خواست كنندگی والدینی كنترل، و پاسخ دهندگی والدینی گرمی یا پذیرش شده است(فروید[26]،1999).
برخی از محققان بر این باورند كه یكی از مهمترین عوامل تاثیر گذار بر پیشرفت از سوی دیگر تاثیر روش های تربیتی كه والدین در دوران كودكی ونوجوانی اعمال می نمایند بر تمام كاركردهای فرد تاثیر نافذ، انكار ناپذیر و متفاوتی دارند (کیپر[27]،2007).
دارلینگ مدلی را مطرح کرد که والدین مقتدرانه، ،مستبدانه، سهل گیرانه که از آن سه سبک والدگری نتیجه می شود(روپنارین.[28]،2006).والدین مقتدر پیوسته گرم، مسئول و حمایتگر بوده و به صورت منطقی روی فرزندان خود كنترل داشته، با احترام به نظرات آنان به رشد عقلانی آنها كمك بالا و ابتكار حرمت خود می كنند(آندریس[29]،2002). فرزندان این والدین دارای عمل فردی بوده و محبوب معلمان و دوستان خود هستند . فرزندان این شیوه دارای سازگاری اجتماعی و موفقیت تحصیلی بالا می باشند(آلفرد[30]و همکاران،2003). سبك والدگری مستبدانه با كنترل و توقع بالا برای تغییر و تصحیح رفتار كودك بیشتر بر تنبیه مبتنی می باشد(کیپ[31]و همکاران،2005).والدین سهل گیر با روابط گرم و پذیرا، كنترل چندانی روی فرزندان خود ندارند وفشار كمتری روی آنان اعمال می كنند(نیلی[32]،2007).نوجوانان خانواده های سهل گیر عزت نفس و مهارت اجتماعی بالا دارند و می توانند روابط گرمی با والدین خود داشته باشند. فرزندان این والدین دارای انگیزش پایین درتحصیل بوده است، ولی دارای سازگاری روانی بالایی می باشند(شیکر[33]،2010).
برای کاهش اختلال رفتاری کودکان پدر و مادر باید اولا تعامل صحیح و مثبت با یکدیگر داشته باشند و همچنین روابط صحیح مادر با کودک خود به عبارت دیگر دلبستگی که بین مادر و کودک بوجود می آید خود عامل رشد شخصیت کودک و نبودن رفتارهای ناصحیح در کودک شناخته شده اگر اختلالی در این روابط بوجود آید،موجب بهم خوردن امنیت عاطفی در کودک می شود و کودک با مشکلات رفتاری درگیر می شود(کشوری،1387).
با توجه به این که سبکهای دلبستگی زندگی آینده فرد را رقم میزند و در مواردی مانند روابط بین فردی، روابط درونفردی (خودپنداره)، مهارتهای اجتماعی، مقابله تنیدگیها، سازگاری زناشویی، اضطراب و تجارب اضطرابی و برخی موارد دیگر مداخله کرده و تاثیر میگذارد بنابراین بالبی معتقد است دلبستگی در رابطه والد و کودک به رابطه عاشقانه بزرگسالی فرد انتقال مییابد و میتواند بر رفتار، شناخت و هیجانات، در هر زمانی از زندگی، از نوزادی تا بزرگسالی تاثیر بگذارد. دلبستگی در روابط به طور ارادی و داوطلبانه و یا به طور کامل قطع نمیشود و هر گونه خللی در یک رابطه دلبستگی دردناک است و موجب سوگواری در فرد میگردد (بالبی 1969، فروید 1949، اینسورت[34]،1991). براساس این فرضیات، امنیت را میتوان به عنوان هسته نظام دلبستگی در روابط دلبستگی بزرگسالی توصیف نمود، که عبارت است از یک رابطه امن با فردی که به او احساس دلبستگی میکنیم و به ما پاسخ میدهد و موجب اعتماد به نفس در ما میشود(اینسورت[35]،1999) بالبی و اینسورت معتقدند که کیفیت و الگوی دلبستگی در روابط عاشقانه بزرگسالی ممکن است شبیه الگوی دلبستگی فرد در رابطه با والدش باشد. از این روی دلبستگیهای دوران کودکی شخص بر روابط عاشقانه بزرگسالیاش تاثیر میگذارد.
اهمیت وضرورت پژوهش:
با توجه به نیاز جامعه و خانواده ها در خصوص مشکلات رفتاری کودکان به ویژه شیوع رو به رشد کودکان اوتیسم و همراه با آن اختلالات رفتاری نگران کننده این کودکان که یک در هر 160 کودک است ضرورت انجام پژوهش مورد این کودکان و خانواده های آنها به شدت احساس می شود و دیگر این که تا کنون پژوهشی که نقش سه متغییر کمال گرایی و سبکهای دلبستگی مادر و هم چنین سبکهای والدگری را در اختلالات رفتاری کودکان اوتیسم بررسی کرده باشد وجود ندارد.بنابراین مهمترین اهداف این پژوهش عبارت است از رابطه های معنادار که بین سبک دلبستگی و کمال گرایی مادران و والدگری با اختلالات رفتاری کودکان اوتیسم وجود دارد.
بیماری اوتیسم یکی از بیماری های جدی ،گروه بیماری های رشدی بوده که در اوایل دوره کودکی (معمولا قبل از 3 سالگی) ظاهر می شود و این چنین کودکان دارای یکسری اختلالات رفتاری از جمله تاخیر در یادگیری صحبت کردن و یا اصلا صحبت نکردن-داشتن رفتارهای تکراری برای مثال تاب خوردن مداوم، علاقه غیرطبیعی به بعضی از اشیاء -ناتوانی در گفتن اسم، برقراری ارتباط چشمی – حساس بودن به نور، صدا و یا لمس شدن- عادات غذایی عجیب- خوردن مواد غیرخوراکی همچون گچ یا خاک-رفتار خودزنی کوبیدن سر به زمین است(شیری،1387،به نقل از اقبال،1394). عواملی وجود دارد که خانواده ها در جامعه امروزی از آن بی اطلاع یا اطلاعات ضعیفی دارا هستند که این عوامل خطر ابتلا کودکانشان به یکسری اختلالات رفتاری اوتیسم در آنها داراست:1-جنسیت کودک: پسرها چهار تا پنج برابر بیشتر از دخترها 2-سابقه خانوادگی : در خانواده هایی که یک کودک مبتلا به اختلال رفتاری و اوتیسم وجود دارد، خطر اینکه کودکی دیگر با این بیماری داشته باشند بیشتر است 3- سن والدین: ممکن است بین سن والدین و ابتلای کودک به اختلالات رفتاری رابطه ای وجود داشته باشد. اعتقاد بر این است که فرزندان والدین بزرگسال بیشتر از دیگران در خطر ابتلا به این اختلال هستند.(امیری،1388).
بنابراین چنین جامعه و خانواده هایی نیاز به پیشگیری از چنین اختلالات دارد هنوز هیچ راهی برای پیشگیری از ابتلای کودک به اختلالات رفتاری یافت نشده است. با این حال با درمان به موقع اختلال بهبود یافته و مهارت های اجتماعی و کلامی کودک ارتقا پیدا می کند. اگر کودک شما مبتلا به اختلالات رفتاری است با مراجعه به مشاوران و متخصصان برای آشنایی با راه های مختلف بهبود کودک، به کودکتان کمک نمایید. درمان بموقع برای کودک مفید بوده، زندگی را برای او آسان تر کرده و از افزایش شدت این مشکل پیشگیری می نماید.(کوهستانی،1385). والدین باید توجه داشته باشند كه مهمتر از عنوان اختلال ، پرداختن به درمان آن است و تشخیص دادن چنین کودکانی برای خانواده ها بسیار مشکل است بنابراین برای تشخیص این بیماری هیچ تست پزشكی وجود ندارد. برای تشخیص در یک كودك باید رفتار ، ارتباط و سطح رشد ذهنی كودك به دقت بررسی شود حتی اگر تشخیص زودهنگام داده شود در درمان و بهبود وضعیّت كودكان مبتلا بسیار مؤثر است.چون کودکی که دچار اختلال رفتاری است یک بیماری نیست و با تشخیص زودتر از هنگام می توان به آنها برای درمان کمک کرد.(داداری،1387). خانواده ها باید در جریان این امر قرار گیرند که مشکلات رفتاری در کودکان از سنین 24 ماهگی تا 6 سالگی خود را نشان می دهد بنابراین مسئولیت درمان این کودکان در وهله ی اول بر گردن خانواده خصوصا دلبستگی یعنی رابطه ای که اول بین مادر و کودک شکل می گیرد است که او تا حدی می تواند پی به مشکل ببرد بنابراین باید والدین خصوصا مادر 1-اطلاعات خود را افزایش دهد که بیشتر بتواند مراقب رفتار و عملکرد کودک باشد.2-والدین خود را همیشه آماده نگه دارد.برقراری ارتباط با کودک خیلی مهم است و در این پژوهش بر آن شدم تا از طریق دلبستگی بین مادر و کودک،تعامل پدر و مادر با هم و همچنین سطح کمال گرایی والدین به رابطه اینها با کاهش یا افزایش اختلال رفتاری کودکان اوتیسم پی ببریم بنابراین نظام تربیتی خانواده و یا به تعبیر دیگر روش فرزندپروری والدین،یکی از عوامل مهم در شکل گیری شخصیت کودک است.(سیاح سیاری و همکاران،1389). با نظری اجمالی و از منزلی آن دو مشکل است. در جامعه ما کمتر خانواده ای می بینیم که به دلیل اشتباه کوچکی که فرزندش مرتکب شده،زبان به انتقاد گشاید و یا با سپردن مسئولیت او بدون توجه به توانمندی هایش انتظار دارند که وی از عهده مسئولیت ها کاملا بر آیند.در کشور ما آن چنان که شایسته است به کمال گرایی پرداخته نشده و بشمار پژوهش ها در این زمینه محدود است.مطالعات نشان داده است که دلبستگی ایمن با احساس مثبت،منسجم،نسبت به خود مرتبط است(میکالینسر،1995).
انجام این پژوهش به منظور ارائه دیدگاه های والدین به منظور ارتقاء آگاهی آن ها نسبت به کودکان اوتیسم و همچنین شناخت آسیب ها و پالایش آن ضروری به نظر می رسد.
قیمت :37500 تومان